پرچین

مجموعه شعرها

پرچین

مجموعه شعرها

به یار دور

 به دنبال کدامین قصه و افسانه می گردی
در این بیغوله ردپایی از یاران نمی یابی
چراغ شیخ شد خاموش و این افسانه شد روشن
که در شهر ددان میراثی از انسان نمی یابی

میدانی که چقدر جایت خالی است. تماس نمیگیرم زیرا میترسم هزار بغض فرو خورده ناگاه ره بر برون بیابد و شرمگینم سازد.

چقدر خوب است دوست خوب.جقدر خوب است حضورش. جاییکه هیچ رازی قرار ندارد.و هیچ ناگفته ای مجال ماندن نمیابد. کاش اینجا بودی .کاش انجا بودم:

آیینه خموش ،
آرام و استوار،
و روح ،
- این گمشده به جاده ی پر شیب روزگار ،
و اضطراب عجیبی که در وجود
- لبریز گشته است
بر من اشارتی است ؛
که اینجا ...
نه جای توست



-نظرات شما-

نظرات 4 + ارسال نظر
امید چهارشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1382 ساعت 12:50 ق.ظ http://tehrantehran.persianblog.com

سلام بالاخره درست شد . و من سلام و علیکی میتونم بکنم
دیدی درست میشه . بالاخره صلح شدید . اینجورین

ساغر پنج‌شنبه 20 شهریور‌ماه سال 1382 ساعت 10:53 ق.ظ http://ensan.blogsky.com

فعلا خوشحال باش که از دست نظر خواهی پرشین راحت شدی!

سمسارباشی پنج‌شنبه 20 شهریور‌ماه سال 1382 ساعت 11:24 ق.ظ http://bloggard.blogsky.com

سلام رضا جون
امیدوارم حالت خوب باشه البته میدونم اگه این قسمتو ببینی حالت حتما خوب میشه من که کلی حال کردم وقتی دیدم یکی تو وبلاگم نظر داده...امیدوارم تو هم حالشو ببری.

[ بدون نام ] جمعه 21 شهریور‌ماه سال 1382 ساعت 11:10 ب.ظ

سلام اقا رضا
نوشته غمگینی بود.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد