در اضطراب کابوسهای شبانه و لرزشهای بی پایان در میان تاریکی دستهای تو را میجویم دستهایی که مامن گرمی است.. و چشمهایت را که چراغی است در تو به توی گمراهی.
باران/
شنبه 26 اردیبهشتماه سال 1383 ساعت 10:00 ب.ظ
سلام آقا رضا. امشب یک دفعه و بیدلیل حس کردم باید سر بزنم به خلوتت. و آمدم دیدم که خسته ای.خسته. وقتی شما خسته اید از دور از خیلی دور هم میشه این خستگی را حس کرد. براتون آرزوی موفقیت و شادی دارم. باران/
سلام میگن دل بدل راه دارم امروز بدلم برات شده بود نکنه بلاگرولینگ تو محاسباتش اشتباه میکنه که همینجوریم بوده انگار یعنی آق رضا مینوشته و من بیخبر می ماندم.
یاحق
چند وقت بود نیومده بودم این ور پرچین؟
سلام آقا رضا.
امشب یک دفعه و بیدلیل حس کردم باید سر بزنم به خلوتت.
و آمدم دیدم که خسته ای.خسته.
وقتی شما خسته اید از دور از خیلی دور هم میشه این خستگی را حس کرد.
براتون آرزوی موفقیت و شادی دارم.
باران/
و من مخاطب تنهای بادهای جهانم...
سلام !
جوینده یابنده بود !
حسته نباشی
صدر
الا ای همنشین دل که یارانت برفت از یاد....مرا روزی مباد آندم که بیاد تو بنشینم////
رضای عزیزم سلام ..
ما نیز قلب مهربانی چون تو را که چراغی است پر مهر برای ایام خویش میجوییم..
ارادتمند
be khoda usa poz dadan nadareh
سلام.و من روزی دستی جستم که مرا کابوس شبانه هدیه داد.زیبا بود وموفق باشی
و راستی بعضی دست ها چقدر گرمند ... و راستی بعضی چشم ها چقدر روشن اند ... و راستی من خسته نیستم ... نیکو .
سلام میگن دل بدل راه دارم امروز بدلم برات شده بود نکنه بلاگرولینگ تو محاسباتش اشتباه میکنه که همینجوریم بوده انگار یعنی آق رضا مینوشته و من بیخبر می ماندم.
خسته از آوارگی خواهان آرام و قراری
وز جهان آزرده جان جویای امنی در کناری...
انگار وصف الحال همه مان است.سخن خسته ایم...
سلام///دستهای او را میجویم.....
خسته نباشید
دل خوشیها کم نیست
مثلا این خورشید
کودک پس فردا
کفتر آن هفته
این روزها هم میگذره!صبور باش.
رضا جونم این موضوع رو درست روز تولد من نوشتی نازنینم ۰۰من ۲۶ اردیبهشتی هستم ۰۰ بارون تو هر جا برم رد پائی ازت هست دختر (المثنی) شیطونک