تو به من خندیدی و نمیدانستی من به چه دلهره از باغچه ی همسایه سیب را دزدیدم باغبان از پی من تند دوید سیب را دست تو دید غضب آلوده به من کرد نگاه سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک و تو رفتی و هنوز سالها هست که در گوش من آرام آرام خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم و من اندیشه کنان غرق این پندارم که چرا ، خانه ی کوچک ما سیب نداشت ... حمید مصدق
نگران چیستی؟ روزهای در پیش ؟ روزهای جدایی ؟ آن روزها هر روز در قلب تو خواهم بود هر لحظه هر آن جایی که سخت تنگم خواهد بود
سلام دوست عزیزم! وبلاگ خوبی داری و امیدوارم موفق باشی اگر مایل به تبادل لینک هستید پس از گذاشتن لینک وبلاگ من در وبلاگتان سریعا به من خبر بدهید تا لوگو و لینک شما در ظرف کمتر از ۱۰ ساعت در وبلاگ خبرنگار قرار بگیره-باتشکر-نویسنده وبلاگ خبرنگار -مخلص شما !علیرضا محمدی
سلام رضای عزیز! بعضی از قطعات و شعرها در عین سادگی و شاید سهل بودن به شدت خاطره انگیزند و به قولی مرا می برد به شهر بی نشانها ...و شعر سیب هم از آن دست است راستی! چگونه ای رضای شاعر؟
سلام رضا جونم این شعر حمید مصدق رو هم در رومانی به نام (گندم) برای رد گم کردن شخصی به طور معما نوشتند درست همین سطورش رو ۰۰ نمیدونم خوندی یا نه ۰۰ رضا دلمون برات تنگیده عزیز
سلام دوست عزیزم!
وبلاگ خوبی داری و امیدوارم موفق باشی
اگر مایل به تبادل لینک هستید پس از گذاشتن لینک وبلاگ من در وبلاگتان سریعا به من خبر بدهید تا لوگو و لینک شما در ظرف کمتر از ۱۰ ساعت در وبلاگ خبرنگار قرار بگیره-باتشکر-نویسنده وبلاگ خبرنگار
-مخلص شما !علیرضا محمدی
سلام رضای عزیز!
بعضی از قطعات و شعرها در عین سادگی و شاید سهل بودن به شدت خاطره انگیزند و به قولی مرا می برد به شهر بی نشانها ...و شعر سیب هم از آن دست است
راستی! چگونه ای رضای شاعر؟
سلام دوست من می بینم کیفور و خوشی خدا را شکر / خوش به حال خودت و دوستت
سلام !
شعر زیبایی بود! ..... و پر معنا
موفق باشی
صدر
سلام رضا جونم این شعر حمید مصدق رو هم در رومانی به نام (گندم) برای رد گم کردن شخصی به طور معما نوشتند درست همین سطورش رو ۰۰ نمیدونم خوندی یا نه ۰۰ رضا دلمون برات تنگیده عزیز
...تو به من خندیدی و ندانستی..
نمیدونم چقدر و تا کی این خندیدنها و ندانستنها هوای دل ما را ابری میکنند؟؟
باران/