پرچین

مجموعه شعرها

پرچین

مجموعه شعرها

یه شعر قدیمی

این شعر قدیمی رو خیلی دوست دارم. گمش کرده بودم. امروز وقتی اتاقمو جابجا میکردم دستنویسشو پیدا کردم:


آواز غمگین در شام آخر:

آن دست لرزان بر زخمه تار
جسم گریزان در زیر باران
آواز غمگین در شام آخر
آن چشم گریان همچون بهاران
مانند رویا در خواب شیرین
همچون ترانه در جمع یاران
هرگز ندانست در قلب من بود
مانند نوری در سایه ساران

رضا- زمستان ۱۳۷۷




Time to Say Goodbye
Alfred Gockel

نظرات 3 + ارسال نظر
مرده قبیله شنبه 13 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 02:41 ب.ظ http://hallowsky1.blogsky.com

دلا یاران سه قسمند ار بدانی
زبانی اند و نانی اند و جانی
به نانی نان بده از در برانش
محبت کن به یاران زبانی
ولیکن یار جانی را نگه دار
به جانش جان بده تا می توانی

به ما هم سر بزن خوشحال میشم

صدر دوشنبه 15 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 08:32 ق.ظ http://khodkar.blogsky.com

سلام!
خیلی زیبا بود!
موفق باشی
صدر

سپهر سه‌شنبه 16 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 11:42 ب.ظ http://sepehrlp.blogsky.com/

سلام...
دیگه حالم از دروغ هایی که به خورده من دادند به هم خورده....
دوست دارم همشونو پس بدم دوست دارم ...شکمم خالی بشه...از این همه حرفی که به من گفته شد ....از گفتن دوستت دارمهایی دوغین.....
.........موفق باشین...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد