پرچین

مجموعه شعرها

پرچین

مجموعه شعرها

امید

فضای شلوغ کافی شاپ آدمو بیاد بارهای خیابونای فرانکفورت میانداخت. سر هر میز دخترا و پسرهای جوون نشسته بودن و مشغول گپ زدن بودند. بیشتر پسرا موهاشونو دمب اسبی بسته بودن و دخترا هم آستینا تا بالا تا خورده و لنز چشماشون تو ذوق میزد. گوله گوله هر قسمتی گروهی دور هم بودن و تو لاک همدیگه. اما یه نگاه گذری نشون میداد به ازاء هر یه پسر سه چهار تا دختر نشسته بودن...
یاد آماری که چند وقت پیش خونده بودم افتادم و به نیکو گفتم : اگر تمام پسرهای ایرونی تصمیم بگیرند ازدواج کنند و خارج نرند و مجرد نمونن باز هم حدود ۵/۱ میلیون دختر بی شوهر میمونن.
نیکو گفت بر عکس چین که بدلیل کنترل جمعیت بیشتر خانواده ها پسر دار شدن و حالا چند میلیون پسر بیشتر دارن. چطوره با هم مبادله کنیم...
یادم افتاد که به چه روزی افتادیم و اینکه همین الانم باندهایی زیادی هستن که دختر ها رو  ها بخاطر فقر فریب میدن و به  که به کشورهای حاشیه میفرستن. همین ملخ خورایی که تا دیروز تو بیابونا پرسه میزدن حالا ....
از این افکار حالم گرفته شد و رفتم تو لک. نیکو متوجه شد. یه عکس در آورد و نشونم داد. خودش بود که میون دهها خارجی تنها ایرانی بود که مقاله علمیش قبول شده بود و داشت ارائه میکرد و همه سراپا گوش بودن.
با خودم گفتم هنوزم چیزایی هست که به آدم قوت قلب میده و نمیشه کاملا نا امید بود....

یک روز خوب

رسید مژده که ایام غم نخواهد ماندمن ار چه در نظر یار خاکسار شدم چنان نماند چنین نیز هم نخواهد ماندرقیب نیز چنین محترم نخواهد ماند




-چه خوبه بعد سه روز تعطیل از یه مسافرت کوچیک برگردی و ببینی بلاگ اسکای دو هفته نجومی اش تموم شده و کامنت سیستمش درست شده و دوستای خوبش اومدن بهش سر زدن و خودتم میتونی بری بهشون سر بزنی و براشون پیغام پسغام بذاری...همتونو دوستتون دارم.

-یه چیز خوب دیگه. نیکو که بی خداحافطی رفته بود حالا اومده . با سلام. از اون بهتر منو دعوت کرده یه جای کلاس بالا. میدونم روز خوبی خواهد بود. فکر کنم سوغاتی هم برام اورده.

- نمیدونم روزنامه شرق رو که جدیدا چاپ میشه میخونید یا نه. اینا همون گروهی هستند که با افتادن همشهری بدست جناح راستی ها اونجا رو ترک کردند و ظاهرا اومدن اینجا. روزنامه بسیار پر محتوا و غنی و بسیار حرفه ای. من از خریدن و خوندنش لذت میبرم ....

- حتما شنیدین شورای حکام آژانس بین المللی انرژی اتمی به ایران مهلت تعیین کرده تا فعالیتهای هسته ای اش رو متوقف کنه. و لابد شنیدین که تحریمهای لیبی هم بعد از ۱۱ سال لغو شد. ایران امروز منزوی ترین کشور دنیا است و در نوک حمله اغلب کشورهای امریکا و اروپا. آخرین این قصه رو خیلی خوش نمیبینم. این پروژه ایست که آخرش تعیین تکلیف نهایی ماست و ظرف یک و حداکثر ۲ سال به پایان میرسه. بعضی ها میگن هر چی بشه بهتر از حالا است. شما چی میگید؟
این عکس یه جورایی به موضوع ربط نداره؟ :

به یار دور

 به دنبال کدامین قصه و افسانه می گردی
در این بیغوله ردپایی از یاران نمی یابی
چراغ شیخ شد خاموش و این افسانه شد روشن
که در شهر ددان میراثی از انسان نمی یابی

میدانی که چقدر جایت خالی است. تماس نمیگیرم زیرا میترسم هزار بغض فرو خورده ناگاه ره بر برون بیابد و شرمگینم سازد.

چقدر خوب است دوست خوب.جقدر خوب است حضورش. جاییکه هیچ رازی قرار ندارد.و هیچ ناگفته ای مجال ماندن نمیابد. کاش اینجا بودی .کاش انجا بودم:

آیینه خموش ،
آرام و استوار،
و روح ،
- این گمشده به جاده ی پر شیب روزگار ،
و اضطراب عجیبی که در وجود
- لبریز گشته است
بر من اشارتی است ؛
که اینجا ...
نه جای توست



-نظرات شما-

یادگاری

اگر میخواهید یک پنجشنبه یا جمعه بیاد ماندنی و خوب داشته باشید حتما برید به تنگه واشی نزدیک فیروزکوه در ۱۳۰ کیلومتری تهران. هم شلوغی و هیجان رو تجربه میکنید و هم اگر علاقه مند باشید از آبشار که رد بشوید چیزی نیست جز آرامش ، طبیعت بسیار زیبا ، صخره های عمودی ۲۰۰، ۳۰۰ متری ، رودی ارام و چمنزارهای رویایی.
اینهم آخرین عکسهای آنجا:


















نظر بدین

سایه

هر کسی یه توتمی داره. یه آویزگاهی. یه آرامشگاهی. یه محافظ یه حامی.یه هدف یه الگو.حتی اگه سایه خودش باشه.نه منظورم اینه که خودش سایه اون باشه. اگه اون نباشه سایه هم گم میشه. ما همه سایه یه چیزی هستیم. یه چیزی که شاید خودمونم نمیدونیم چیه. قدیما کل افراد یک قبیله یه توتم مشترک داشتند. اما امروز هر فرد برای خودش یک قبیله است. توتم شما کیه یا چیه؟


برای اونیکه در سفره میگم:
با تو بدرود ای مسافر
                              هجرت تو بی خطر باد
پر تپش باشه دلی که
                              خون به رگهای تنم داد 


نظر بدین

 

 

سلام



سلام

چند روز نبودم .امروز اومدم. امیدوار بودم این بلاگ اسکای لعنتی درست شده باشه بشه که نشده.فکر کنم با همین پرشین باید کنار بیاییم.

مروز روز خوبی بود چون چیزی که مدتها دنبالش بودم بهم رسید. شایدم تهش چیزی نباشه ولی روزنه امیدیه که آدم دلش خوش میمونه.غیر از این آدم احساس میکنه دیگه ته خطه و چیز جدیدی تو زندگیش نیست.

امروز روز بدی بود چون نامه تخلیه خونم اومده حالمو گرفته. مهم نیست یه کاریش میکنیم.

امروز یه درسو خوب حالیم کردند که کامل شیر فهم شدم :( برای کسی بمیر که دست کم برات تب کنه)

دیگه اینکه خوب شد امروز بموقع رسیدم و الا یه مسافرت خوب خارج رو از دست میدادم.

نیکوی عزیز بازم رفت مسافرت.اونم اروپا. بی خداحافظی. نزدیک بود همسفر شیم.نشد. فکر کنم بد جور از من دلخوره. دو هفته دیگه میاد.
یه چیز دیگه .امروز احساس خوب مهم بودن بهم دست داده. سر کارم کارای بزرگی رو بهم ارجاع دادند.



اینم که قبلنا گفته بودم ولی قکر کنم کسی نخونده بودش:

 

زیبایی

درخت در کویر/

باران بر زمین تفتیده به خشکسالی/

رود در بستر شوره زار/

چشمه در صحرا/

و باد در سکون هوای سربی شهر/

        زیباتر است..../

همانگونه که /

مادر با کودک/

پدر با کار/

مرد با غرور/

و زن با عشق.../

غروب با یک فنجان چای زیباتر است/

شب با رویا/

و صبح با سلام تو زیباتر../

ر ضا-بهار ۸۲

اینجا نظر بدین.

...

خوب دلمان برای دوستای ندیده تنگ شده ها! فکر نمیکردیم دوستای مجازی هم اینقدر بتونن تو دلمون جا باز کنند.

دانیال عزیز آرام آرام داستان واقعی استحاله ۵۷ رو به جاهای حساسش میرسونه و هی نمک به زخم ما میپاشه..

امید (مهرداد) هم تو تهران-تهران روی ماجرای موتوری عاشق و دختر کلی مانور داده
 
صنم تو صدای اک (که من نفهمیدم منظورش چیه) کلک زده و یه commenting system خارجی نصب کرده.

سمسارباشی خوب مشدی مون هم هنوز از دست فیلترچی ها عصبانیه و آپدیت نمیکنه. بابا این مشکل کامنت نویسی مال خود بلاگ اسکایه .

این خانم مه آلود هم از سفرش از اعماق مه برگشته

خیلی از دوستان هم مثل من از پرشین بلاگ برای کامنت گیری استفاده میکنند..

توی nikou.persianblog.com به من نظر بدید..

هدیه

والله چطور ثابت کنیم بدوستامون داریم سر میزنیم؟ کامنت که نمیشه گذاشت.مثلا همین سمسار باشی مون که برگشته و کلی مطلب نوشته..

لطفا تو آدرس نیکو که برین و نظر بدین. تا مام دق نکنیم.مرسی

اینو هدیه میدم به همه اونایی بی غل وغش و بی شیله پیله <دوست> دارند. بی هیچ چشمداشت و تبعیضی. مثل بارون:

تو قشنگترین و من دیونه تم:

 
تو قشنگترین و من دیونه تم

                        کاخ مرمرین و من ویرونه تم

توی شبهای دراز عاشقی

                        می آتشین و من پیمونه تم

نیمه شب تو کوچه های خستگی

 آخرین شبرو و من میخونه تم

واسه غواص ته خلیج فارس

                        صدف آخر  و من دردونه تم

 

خوب بود نه؟
میدونم ! بدرد پشت وانت و کامیون میخوره. خوب پشت کامیونتون بنویسین
اما این داستان زندگی منه:
 

سفر

در میانراه سفری طولانی

                        در منزلگاهی که از آن رسیدنگاه ناپیدا نیست

اطراق کرده ام، خسته

در جهانی که خود سفر عظیمی است

                        از مهبانگ نخستین تا جشن بزرگ آتش بازی کهکشانها

چون سفر آب از ابر تا باران

از دریا تا زمین

از ریشه تا برگ

چون سفر گیاه از شکوفه تا دانه

                        و از دانه تا درخت

آنی بود همه سفر من

                        در عمر این هرزه گرد هزاران ساله

در کوچک جایی تنگ

در این بی انتها

جمله ای کوتاه بودم من از سفر نامه ای  بزرگ

                        که تکاملش نام نهادند

اما خارق العاده بود و شگرف

تکرار معجزتی عظیم بود سفر من

                        از جنین تا میت

و در برابر بزرگی کهکشانها هیچ کم نداشت

                        در زمانی بس کوتاه

                        سفری از فیزیک تا شعور

                        و از جاذبه تا عشق

 (رضا مرداد ۸۲)


 

وبلاگ زاپاس

دوستان عزیزم،

لطفا فعلا به اینجا تو پرشین بلاگ مراجعه کنین و نظر بدین تا ببینیم اینجا چی میشه:

nikou.persianblog.com 
 

همتونو دوست دارم.

رضا

حکایت قیر و قیف و ...

از اولم شنیده بودیم این سرویسهای رایگان دو زار نمی ارزند. این BlogSky هم از این قاعده مستثنی نبود. این طرز نگهداری سیستم بدرد عمه جان هم نمیخورد. اقلا اگر دو تا تبلیغات گذاشته بودند بخاطر اونها هم که شده یک کم در روپا نگه داشتن این سایت قراضه بیشتر دقت میکردند .
به بلاگ اسکایی ها توصیه میکنم هر چه زودتر فکر یک جای با آبروتر برای خودشون بکنن و از خیر این امامزاده بگذرند که اگر کور کنه شفا نمیده. بهتره هرچه زودتر از نوشته هاشون روی هارد بک آپ بگیرن تا همه چی از دست نرفته.

تو طبیعت، من گیاه

 اینم برای اونایی که میگن من از وزن و قافیه بدم میاد:


------------------------------------------------------------

چون جویبار بودی   
                    من پونه در کنارت،
سر مست و عطر افشان
تو آفتاب
بودی
             
       من آفتابگردان ، در جستجوی مهری بی منت و فراوان
 پرچین باغهای سیب و انار بودی
                    من پیچکی به پایت، با شاخه های
رقصان
 در برکه وجودت در پای آبشاران
                    نیلوفری شناور،
خیس از حضور باران
 وقتی نسیم بودی با شانه ای بدستت                       
                    من همچو بید مجنون ،
با گیسوان افشان 
 تو همچو باد
وحشی هر لحظه سر بسویی
 
                  قاصدکی رهایم سرگشته و گریزان
    

        رضا-  تیر 82

 ---------------------------------------------------------------

 

دنیا بدون دیوار


فرض کنید بجای دیوار خونه ها پرچین داشتند. و ماشینا و خونه ها.....
شاید یه چیزی میشد مثل اینجا:



نظرتون رو راجع به این عکس  بگین. هر چی که به ذهنتون میرسه..

مرثیه ای برای نخواندن



پر پرواز ندارم
اما دلی دارم و حسرت درناها و به هنگامی که مرغان مهاجر
در دریاچه ماهتاب پارو می‌کشند
خوشا رها کردن و رفتن!
خوابی دیگر
به مردابی دیگر! خوشا ماندابی دیگر
به ساحلی دیگر  به دریایی دیگر
خوشا پرکشیدن خوشا رهایی
خوشا اگر نه رها زیستن مردن به رهایی!

 

سالهاست قصد رفتن دارم. اما همیشه رشته هایی نامرئی پابندم میکرد و توان جدایی را از من میربود. عشق به کار، به چیزی که میسازیم برای  مردمان این خاک. عشق به دوستان ، همراهان، هم زبانان با دردهای مشترکمان. و عشق به این خاک که ریشه هایمان در آن است. و امید. امید به فردای بهتر، به اصلاحات ، به روز  پادشاهی خرد، بر تخت نشستن آزادی. رشته های نامرئی پابستم کردند و ماندگار شدم.

امروز بر فراز قله ای که فکر میکردم بالاترین چکاد جهان است ایستاده ام. اما  خود را در محاصره کوههای سربفلک کشیده میبینم که در کوره راههای پایین دره دیده نمیشدند. میبینم که قله آرزوهایم تپه ای حقیر بیش نبود در میان کوهستان.

از رشته های بندی ، دیگر چیزی بجا بنمانده. آنچه بر ما رفت حدیث درازی  است. همه میدانیم. و این درد همه است.

همه دلخوشی مان وابستگیهای ظریفی بود با آنها که دوستشان داریم و دوستمان دارند و دردهای مشترک نزدیکترمان میکرد. همه دلخوشیمان. همه دارائیمان، همه هستیمان...

برایم روزهای خوبی نیستند اینروزها. روزهای بد ، روزهای داغ ، روزهای جهنمی ، روزهای آلوده. روزهای فرو ریختن باورها، فرو ریختتن اعتماد، فرو ریختن یقین. انسانهای ضعیفی هستیم ما. چنانکه با یک تلنگر همه ساخته های ذهنیمان در هم میریزد و خود را در انتهای راه میبینیم. و من امروز اینگونه ام.

مشکلات روزمره  و شکستهای شغلی روحم را فرسوده  و توانم را ربوده بود. وبلاگ نویسی  همچو چاهی بود که سر در آن میکردم و فریادهای بی صدای خود را در آنجا میکشیدم. مکالمه با دوستان مجازی راه گریزی است برای فراموشی درد. فرسوده از درون اما هنوز برپا بودم.

شکست آنگاه اتفاق افتاد  که در سر کشی روزانه به نوشته های دوستانم بطور اتفاقی متنی را خواندم که روحم را خراشید و قلبم را فشرد. متنی که در من احساس پلید تحقیر، توهین و نومیدی دمید. احساس هیچ بودن ، نبودن ، حقیر بودن. هنوز احساس هجو خنجری در میان دنده هایم با من است. و سوزش چشمهایم که با خواندنش نصیبم شد. و میدانم که بزودی از آن خلاصی ندارم...

موضوع متن مهم نیست. مهم این است که  دوستان مجازی ناشناخته باشند بهتر است. در روابط واقعی اگر از درون یکدیگر آگاهی بیابیم زندگی بسیار سخت میشود. من چون صاحب متن را میشناختم اینگونه بر من گران آمد و در هم ریختم. آری گاهی ندانستن امنیت است.

امروز که رشته ها را گسسته میبینم دیگر توان رفتنم نیست. یعنی راهم نمیدهند بجائی. انروز که میتوانستم نخواستم و امروز که میخواهم نمیتوانم. اما در آرزوی مردن به رهایی هستم آنگونه که بامداد خسته گفت..

همه لرزش دست و دلم از آن بود
که عشق پناهی گردد،پروازی نه،گریز گاهی گردد.
آی عشق آی عشق چهره آبی ات پیدا نیست.

***
و خنکای مرهمی بر شعله زخمی
نه شور شعله
بر سرمای درون
آی عشق آی عشق
چهره سرخت پیدا نیست.

***
غبار تیره تسکینی،بر حضور وهن
و دنج رهایی بر گریز حضور.
سیاهی بر آرامش آبی و سبزه برگچه بر ارغوان
آی عشق آی عشق
رنگ آشنایت
پیدا نیست

مرگ لاله ها

روزهای بد..روزهای شوم
لاله های زیبای ما در نبردی شجاعانه اما نابرابر با مرگ جان باختند.
و فردا ۱۸ تیر است.....

سقوط

امروز روز خوبی نیست.واژه های خوب از ذهنم رفته اند و جای آنهارا خشم ، ریا، دروغ و پستی پر کرده اند. پس آن به که تا چندی خاموش بمانم.
شاید چیزی مثل عشق به زندگی همانطور که در این دوقلو ها میبینم و نبردشان با مرگ مرا بشوق آورد....

وبلاگها ، شخصیت مجازی و عصر الکترونیک

<سلام خانومی ! خوشحالم که اینجا رو پیدا کردم ! آخه اسم من هم نیــــــــــکو است ! موفق باشید ! باز سر می زنم ! نیکو !>
این پیام دوست عزیزی است که به وبلاگ قبلی من فرستاده. در آنجا من به این اسم مطلب مینوشتم. البته نیکو نام خیلی قشنگیه و از نامهایی است که هم پسرانه است و هم دخترانه. نکته مهمی که به چشم من میخوره شکل گرفتن مفهومی بنام شخصیت مجازی یا Virtual personality در زمان رشد چشمگیر وبلاگ نویسی در دنیا و خصوصا ایرانه.
اینروزها همه با مفاهیمی چون e-business, e-commerce و حتی e-government آشنا هستند و یا لااقل به گوششون خورده. معنی اون اینه که بسیاری از مقوله های جدی زندگی مثل تجارت ، حرفه و دولت در عصر ارتباطات بصورت الکترونیکی انجام میگیره. اما کم کم کار داره به جاهای باریک میکشه و ما میبینیم که خود شخصیت انسانی هم یه جورایی الکترونیکی میشه.
مخصوصا با پدیده وبلاگ نویسی موج بزرگی در این زمینه ایجاد شده. هر یک از ما میتونه با یک نام مجازی، شخصیت مجازی و حتی جنسیت مجازی وبلاگ دلخواه خودشو ایجاد کنه و حتی تعداد خیلی زیادی دوست مجازی هم پیدا کنه. اگر خوب به وبلاگها نگاه کنیم میبینیم که سیر طبیعی زندگی در همه اونها جریان داره و همه احساسات،برداشتها و عواطف بدون پرده پوشی بیان میشه ومتقابلا جواب داده میشه. مزیت شخصیت مجازی اینه که اولا آدم هر جور که دوست داره و آرزوشه خودشو بروز میده و ثانیا همه احساسات درونیش رو بدون پرده پوشی و ملاحظات زندگی واقعی بیان کنه.
بعبارت دیگه کم کم انسان الکترونیک یا e-person هم در این دنیای پرشتاب اطلاعاتی داره شکل میگیره.
نه نه ماتریکس ۲ رو هنوز ندیدم و تحت تاثیر اون نبودم. اونجا کل دنیا مجازیه...
اینم بگم که وبلاگها کاربردهای زیاد دیگه مثل اطلاع رسانی و تجارت هم دارند که لزوما شخصیتها در آن مجازی نبوده و واقعی هستند..
دوست عزیزم نیکو که سر منشا این نوشته بود در طلوعی تا فردا بلاگ خیلی زیبایی داره و توصیه میکنم حتما به اون سر بزنید...


اینهم برای اینکه از حالت جدی در بیایم:



برای لاله و لادن دعا کنیم:
فردا آستانه جدایی است. ۴۸ ساعت عمل جراحی پر از دلهره و اظطراب! سایت زیر سایت بیمارستان رافلس به همراه نامه این دو خواهر است که از همه جهانیان تشکر کرده اند:
http://www.raffleshospital.com/bijani/letterbijani.asp

موجهای Information Society و کشور عزیز ما

رشد فن اوری اطلاعات و اینترنت در دنیا بصورت خیلی سریع و انفجاری اتفاق افتاده. به اصطلاح میگن وارد عصر اطلاعات و جامعه اطلاعاتی شده ایم.در امریکا حدود هفتاد درصد منازل به اینترنت متصل هستند و سایر کشورها هم با کمی تاخیر دارن به این آمارها میرسند.رشد اینترنت و IT در کشورها بصورت موجهای پشت سر هم بوده که هر موج مربوط به یک کاربرد جدید اینترنت در عرصه زندگی مردم است.
آنقدر اختلاف بین کشورهای غنی و ضعیف در اینزمینه زیاد شده که از اون به عنوان یک پدیده بحرانی بنام فاصله دیجیتالی یا Digital Gap اسم میبرند. آمارهای وحشتناکی هم هست.مثلا اینکه تعداد خطوط ارتباطی شهر توکیو از کل قاره افریقا بیشتره و مانند اینها..
در ایران هم به تبع وضعیت جهانی IT و اینترنت بسرعت در حال رشده. در حال حاضر حدود ۵/۲ میلیون کاربر اینترنت داریم که از سال قبل بیش از دوبرابر رشد داشته.این رشد تساعد هندسی تا چند سال ادامه خواهد داشت.
اما نکته جالب در اینزمینه شکل عجیب و غریب رشد IT تو کشور ماست.از اونجا که ما هیچ چیمون شبیه بقیه دنیا نیست.مثل فوتبالمون ویا رییس جمهورمون(که خودش تو اپوزسیونه) دلایل رشد اینترنت هم اینجا یه چیزهای دیگه است.
موجهای فراگیر شدن اینترنت در اینجا به اینصورت بوده:
-کاربرد e-mail که از دانشگاهها شروع شد و خوب طبیعیه
-کاربرد VoIP یا همون تلفن اینترنتی : چون بیشتر مردم بچه هاشون مهاجرت کردن و اینها همش دنبال راه حل ارزان برای تماس خارج از کشور بودند.
-Chat بازی که خیلی ها رو معتاد کرد. فقط بدلیل اینکه جوونهای ما نمیتونن خیلی راحت و طبیعی با هم سن هاشون از جنس مخالف ارتباط داشته باشن.
- weblog که واقعا رشدش در ایران خیلی زیاد و غیر عادی بوده وتوجه رسانه های خارجی رو جلب کرده. از جمله BBC که چند روز پیش گزارش مفصلی از وبلاگهای ایرانی پخش کرد و توی سایتش گذاشت. این رشد افراطی هم فقط بدلیل اینکه روح ایرانی تشنه است.روح ایرانی زخم خورده است و بدنبال جایی برای بروز و بیان این زخمها میگرده.
- فکر میکنم و امیدوارم موج بعدی تجارت الکترونیک و کسب درآمد و حرفه از طریق اینترنت باشه. حداقل بدلیل وضعیت بد اقتصادی و موج عطیم نیروی جوان و تحصیلکرده تو این مملکت اقلا ایندفعه این رشد در مسیر صحیح خودش بیافته....

World Total 605.60 million
Africa 6.31 million
Asia/Pacific 187.24 million
Europe 190.91 million
Middle East 5.12 million
Canada & USA 182.67 million
Latin America 33.35 million

سه واقعه مهم

اینروزها سه موضوع ذهن منو مشغول کرده:
-یک موضوع تغییر کادر های نویسندگان و هیئت تحریریه روزنامه همشهری است که باعث تاسف  زیاد بود. آقای عطریانفر و گروهش در طول ده یازده سال گذشته یک روزنامه خوب پر محتوی پر تیراژ و معتبر ایجاد کردند که شهرت جهانی هم پیدا کرده. خصوصا ضمیمه های همشهری جهان همشهری ماه و دوچرخه هر کدام بتنهایی یک نشریه معتبر محسوب میشن.
عدم شرکت مردم در انتخابات شوراها منجر به ورود جناح راستی ها به شوراها و به تبع آن تصرف شهرداریها توسط جناههای افراطی راست شد. اثرات فرهنگی این اتفاق تغییر ظاهر شهرها تغییر ماهیت فرهنگسراها و همچنین روزنامه های وابسته به شهرداریها خواهد بود. بنظر من تبعات بعدی این وقایع خیلی عمیق بوده و در دراز مدت اثراتش ظاهر خواهد شد.

مطالب بیشتر : تیتر آخر
یک دهه همشهری در گفت وگو با محمد عطریانفر



-دوم موضوع مرگ غم انگیز مارک -ویوین  فویه  بازیکن  تیم  ملی  کامرون در زمان بازی در جام  کنفدراسیون بود که همه رو تحت تاثیر قرار داد. جای خالی او در بازی فینال بسیار ناراحت کننده بود. علت مرگ ایست قلبی بوده ولی دلیل آن اعلام نشده. بهر حال اگر از اثر داروهایی نیروزا بوده باشه یک تراژدی واقعی خواهد بود.
 


- موضوع سوم اما بر خلاف قبلیها امیدوار کننده است. جدایی لاله و لادن بزودی در سنگاپور انجام میشود. میدونید که خطر اختلال عملکرد مغزی یا از کار افتادن بخشی از اعضا بدن و یا حتی مرگ یکی یا هر دو هر چند به احتمال کم وجود داره. اما هر دو شجاعانه این خطر ها رو پذیرفتند و به انجام عمل جراحی اصرار دارند. بیایید همه با هم موفقیت تیم پزشکی و سلامت کامل این دو خواهر پس از جدایی رو آرزو کنیم و امیدوار باشیم.

شریعتی ۵۷ و ما

اینروزها یادآور سالمرگ دکتره. دوستدارانش اینطور صداش میکنن.یادمه روزهایی رو که مثل بت اونو میپرستیدیم و جمله های کتابهاش برامون مثل آیه های آسمونی بود و اونهارو کلمه به کلمه حفظ میکردیم.همینطور یادم میاد که چطور ملایان رسمی تکفیرش میکردن و براش حکم ارتداد صادر میکردند.
هیچکس تاثیر فکری عظیم دکتر رو روی انقلاب ۵۷ نمیتونه نادیده بگیره. اون زمان طیف جوانها و روشنفکرها شدیدا تحت تاثیر افکار مارکسیستی بودند ولی اون نهضت روشنفکری عمیق و پر دامنه ای رو راه انداخت که تا امروز اثراتش هست.
اما امروز که فکر میکنم میبینم این تاثیرها با اینکه منجر به سقوط دیکتاتوری شاه شد ولی در دراز مدت فاجعه ای بزرگ برای ما رقم زده.مفاهیمی که اون در ذهنهای ما نهادینه کرد مثل ایدئولوژیک کردن سیاست - نظریه همیشگی بودن امت و امامت - ترجیح عدالت اجتماعی به دموکراسی و دائمی بودن انقلاب دقیقا همون چیزهایی است که جامعه ما از اون رنج میبره.
دکتر رو نفی نمیکنم .اوضاع و شرایط اونروز اینهارو طلب میکرد ولی مطمئنم اگر زنده میموند و میگذاشتند که زنده بمونه امروز بگونه ای دیگر می اندیشید...

آموزش Print screen


امروز روش فایل کردن تصاویر روی صفحه مانیتور رو آموزش میدیم. کافی است درایور اسکنر را فعال کرده و مانند شکل ۱-۱ تصویر دلخواه از مانیتور را Save نمایید.

شکل ۱-۱:



روزهای بعد مطالب جدیدی آموزش داده خواهد شد.