برای آنکه قدر ناشناس او بودم

برای از تو سرودن ترانه ای بفرست

من آن بهار عقیمم جوانه ای بفرست

 

شب است و بغض غریبی که همنشین من است

گرفته راه گلو را ، بهانه ای بفرست

 

برقص کولی آتش بدوش! خنده بزن

برای شعله کشیدن زبانه ای بفرست

 

اسیر موجم و حیران میان دریاها

تو ای الهه دریا کرانه ای بفرست!

 

چگونه گم نشوم در میان این همه هیچ

مرا نمانده نشانی ، نشانه ای بفرست

 

دچار لکنت پاییز در میان بهار!!

تو ای سپیده باور شبانه ای بفرست.