تبریک
بالاخره صبر نتیجه داد و دوباره بلاگ اسکای راه افتاد. باز شدن دوباره این محیط دوستانه مجازی رو به همه دوستان تبریک میگم.



برای نیکو

با تو باز آمدم

با کوله باری از رنج

و جسمی خرد شده در زیر انبوهی زخمهای روح

من بازآمدم ، شکسته ، زخمی، نومید

بی هیچ آرزویی

مگر تسکین دردهایم

با هم باز آمدیم ، از راهی پر فراز و نشیب، از راهی غریب

اما چون همیشه من خموش ، تو گویا

من با سکوت درمان میجویم تو با کلام

از فصل رنجنامه ات سخن آغاز کردی

و من راهی که پیموده بودی به چشم دیدم

رد سیاه جهالت محض را بر پیکرت دیدم

درد جنایتی که با تو رفته بود با تو کشیدم

سنگینی دردهایت را بر شانه های نحیفت حس کردم

اما در زیر سنگینی این آوار

میل شدید تو برای اوج گرفتن!

من دیدم که:

<دلت کبوتر آشتی است در خون تپیده به بام تلخ

با این همه چه بالا چه بلند

پرواز میکنی>

خدایا این چه معجزتیست؟

و من شرمگین حقارت دردهایم در پیشگاه عظمت رنجهایت

من سقوط خویش را دیدم از رنجهای خود ساخته

چون عنکبوتی که در معبر بادها آشیانه کرده بود

من پرواز ترا دیدم از لجنزاری که دیگرانت ساخته اند.

تو آن آتش گرمی بخشی

و من منجمد ، در پرسه های کودکانه در این زمستان سرد

من آنشب گریستم

به اندازه همه یلداها ، همه محرم ها

برای  حقیری اندوهم ، برای بزرگی روحت

و اشک نشان بازگشتم به زندگی بود.

نیکو ترین،

تو ترانه خوان سرود زندگی باش

من سنگ صبور بی تکلم.

رضا- دی ۸۲