یادگاری

<<...  وقتی میبینمت تمام سلولهای تنم به رعشه در میاد .وقتی دستمو میگیری پر از نفرت میشم..>>


ا
ین جملات زیبا هدیه یه دوسته به من در آخرین روزهای ماندنم در ایران. یکی که براش خیلی زحمت کشیدم و بقول خودش باغبانش بودم. تعجب نداره . زیباست از این نظر که تنها جملاتی بود که دروغ توش نبود.از این نظر که روز رفتن با وجدانی راحت و بدون گریه و زاری خواهد بود. قبلا هم اینا رو گفته بود اما یادم رفته بود. اینه که منم این جمله هارو قاب کردم گذاشتم  اینجا تا جلوی چشمهام باشه دیگه یادم نره. فرض میکنم هدیه تولده. درسته ۴ ماه گذشته ولی خوب یادش رفته دیگه...


-----------------------------------------------------------------------------------------------------
اینم چند تا جوک دستچین شده. نقل از رضا میرشکاری عزیز که برای گروه میل کرده:


-پرگاره بدمستی میکنه، مستطیل میکشه!

-یارو  رو داشتن میبردن اتاق عمل، ازش میپرسن: همراه داری؟ میگه: آره، خاموشش کردم! 

-همشهری ما میره مکه. وقتی برمیگرده رفقاش میپرسن: تعریف کن چجوریا بود؟ میگه: ایلده باز خدا نبود، ملت همه تو حیاط ولو بودن!

-سوسکه به خودش نارنجک میبنده، میره زیر دمپایی!

-یارو تهرونیه میره مشهد حرم امام رضا، یک نامه بلند بالا هم مینویسه که آره امام رضا جون، پنج میلیون پول میخوام، یک ماشین میخوام، یک زن ردیف میخوام و خلاصه یک صفحه پر میکنه، زیرشم مینویسه: یا امام رضا، اگه اینا رو نمیدی، بزن مارو بکش راحتمون کن. خلاصه نامه رو میندازه تو، بعد یک دقیقه نگاه میکنه به آسمون، میبینه یکی از گلدسته‌ها داره میافته روش! بدبخت پشماش میریزه و خودشو پرت میکنه یک طرف و خلاصه با هزار بدبختی جاخالی میده. بعد که خطر رفع شد بلند میشه داد میزنه: جسارته یا امام رضا، بگمونم نامه رو پشت و رو گرفتی!

-به ترکه می‌گن: بچه کجایی؟ می‌گه: بچه USA! می‌گن: یعنی چی؟ می‌گه: یونجه‌زارهای سرسبز اردبیل!

-یارو صبح از در خونه میاد بیرون، میبینه سر کوچه یک پوست موز افتاده، با خودش میگه: ای داد بیداد، باز امروز قراره یک زمینی بخوریم!

با عذر خواهی از ملیتها و همشهریهای خوبم.