دریچه

این شعر را یکی به من هدیه کرد. کسی که چون دریچه ای روبرویم بود


دریچه ها

 

ما چون دو دریچه روبروی هم

آگاه زهر بگو مگوی هم

هر روز سلام و پرسش و خنده

هر روز قرار روز آینده

 

 

عمر آینه بهشت، اما... آه

بیش از شب و روز تیر و دی کوتاه

اکنون دل من شکسته و خسته ست،

زیرا یکی از دریچه ها بسته ست

نه مهر فسون ، نه ماه جادو کرد

نفرین به سفر که هر چه کرد او کرد..

 

مهدی اخوان ثالث