در این بیغوله ردپایی از یاران نمی یابی
چراغ شیخ شد خاموش و این افسانه شد روشن
که در شهر ددان میراثی از انسان نمی یابی
میدانی که چقدر جایت خالی است. تماس نمیگیرم زیرا میترسم هزار بغض فرو خورده ناگاه ره بر برون بیابد و شرمگینم سازد.
چقدر خوب است دوست خوب.جقدر خوب است حضورش. جاییکه هیچ رازی قرار ندارد.و هیچ ناگفته ای مجال ماندن نمیابد. کاش اینجا بودی .کاش انجا بودم:
آیینه خموش ،
آرام و استوار،
و روح ،
- این گمشده به جاده ی پر شیب روزگار ،
و اضطراب عجیبی که در وجود
- لبریز گشته است
بر من اشارتی است ؛
که اینجا ...
نه جای توست
-نظرات شما-
سلام بالاخره درست شد . و من سلام و علیکی میتونم بکنم
دیدی درست میشه . بالاخره صلح شدید . اینجورین
فعلا خوشحال باش که از دست نظر خواهی پرشین راحت شدی!
سلام رضا جون
امیدوارم حالت خوب باشه البته میدونم اگه این قسمتو ببینی حالت حتما خوب میشه من که کلی حال کردم وقتی دیدم یکی تو وبلاگم نظر داده...امیدوارم تو هم حالشو ببری.
سلام اقا رضا
نوشته غمگینی بود.