طرح:
با کفشهایی از عشق
و عصایی از اعتماد
تا کنار راین آمدم
با کوله باری از خاطره بر دوش
افسوس که نبودی
نشد که با من بیایی
...
من تنها
ایستاده در کنار راین
و کوله باری که آب با خود میبرد....
رضا - بهمن ۸۲
------------------------------------------------------------------------------
دیدار در شب:
در زندگی زخمهایی هست
که روح انسان را در انزوا مثل خوره میتراشد.
این دردها را به کسی نمی توان گفت
و اگر بگویی
باور نمی کنند و می گویند
عجیب و استثنایی است ...
صادق هدایت
------------------------------------------------------------------------
سلام به من هم سر بزن ودر صورت تمایل همدیگر رو بلینکیم باییییییییییییی
صدسالگی در همه جای دنیا مبدا و منشا بزرگی است جشن گرفته می شود درباره آن پدیده صدساله می نویسند می خوانند می گویند می سازند اما ما چه ...انگار هنوز هدایت ژس از صدسال پیش قراول کاروان است حیف که قدر بزرگانمان را نمی دانم به هر حال متشکر از این یادآوری
خیلی قشنگ بود ممنون
سلام برادر کجایی؟ کنار راین؟ کفش عشقو پوشیدی رفتی ؟یکوقت درش نیاری اونجا پا برهنه میشی تو اون غربت حالا راین باشه هر چه باشه اروند و کارون خودمون که نمیشه . غربته دیگه / خدانگهدار مواظب کفشاتت باش
عهدی بستم و
دلم شکست
زبانم برید و
بر گلویم حلقه ای نشست
یادش بخیر و روحش شاد
نمی دونم.
:((
سلام !
همچون گذشته !
زیبا و به یاد ماندنی ....
موفق باشی
صدر
یادشان گرامی.
درود بر شما!
یاد ایشان اکنون گرامی باد٬ و یاد ما در سالهای بعد از مرگمان گرامی باد!
شاد باشید و بیاندیشید... بدرود!
رضای عزیزم سلام ...
و من هم ایستاده در کنار پپرچین مهربانت نگاشته های زیبایت را نظاره می کنم ...
به یادت همیشه هستم ...
ارادتمند
از اظهار لطف تان بسیار شرمنده و البته خوشحالم برای من باعث افتخار است که با هم تبادل لینک داشته باشیم لینکتان را در وبلاگم گذاشتم...
سلام رضای عزیز.....ممنونم که با حضور سبزت چراغ خونه ی منو روشن کردی.....وبلاگ بسیار زیبا و فوق العاده ای داری......نوشته ی زیبایی داشتی....و کوله باری از خاطرات که آب با خود می برد.......امیدوارم همیشه سربلند باشی......بازم بیا پیش من.....خوشحال میشم....
سلام ... به کسی عشق میرورزم که زیبایی زندگی را نشانم داد » نه دیو مرگ و خود کشی را... سربلند باشی
آفرین رضا جان اشاره و یادبود به جایی بود. من بعد حتما به وبلاگت سر خواهم زد.
ببخشید , کنار راین گاهی بارون هم میاد , نیست ؟
سلام...
منم برای سالگرد فروغ چیزکی نوشتم توی وبلاگم.اگه ببینی و نظرتو بگی بدکی نیست.
سلام کاش منم اونجا بودم ( کنا ر راین ) عجب تو تعارف کردی نیومد؟ حتی یک تلفن نکردی که داره می ری حالا چرا دست پیشکی می گیری ما که چیزی نگفتیم
ممنونم که در کنار راین بیادم بودی. من هم دوست داشتم آنجا باشم ولی نمی توانستم.
از مردهایی که شعر بلدند همیشه میترسم.