پرچین

مجموعه شعرها

پرچین

مجموعه شعرها

زیبایی

شما زیبایی را در چی میبینین؟ تعریف افراد و انسانهای مختلف از زیبایی متفاوته. اما در بعضی جنبه های زیبایی همه همفکرند.
از نظر من زیبایی اینها است که اینجا گفتم:

زیبایی:

درخت در کویر

باران بر زمین تفتیده به خشکسالی

رود در بستر شوره زار

چشمه در صحرا

و باد در سکون هوای سربی شهر

        زیباتر است....

همانگونه که

مادر با کودک

پدر با کار

مرد با غرور

و زن با عشق...

غروب با یک فنجان چای زیباتر است

شب با رویا

و صبح با سلام تو زیباتر..

---------------------------------------
از نظر شما زیبایی چه چیزهاییه؟



اگر دوست داشتین به سایت پرچین   یه سر بزنید. یه دفتر شعر کوچک هم اونجا هست. هنوز خیلی نامرتبه ولی بهر حال برا اینه که گمان نکنند ما خیلی بی خان و مان هستیم.

معرفی

یه نویسنده مصری میگه :

یک روز داشتم از کنار یک مزرعه دور افتاده عبور می کردم ، ناگهان در وسط مزرعه چشمم به یک مترسک افتاد که وسط اون مزرعه بزرگ تنهای تنها بود . جلوتر رفتم و از مترسک پرسیدم : تو خسته نمیشی در این مدت طولانی ، اینجا ، تنها و بدون حرکت زندگی میکنی ؟ مترسک گفت نه . پرسیدم : آخه چطور ممکنه ؟ و اون گفت : لذتی در ترسوندن دیگران هست که به من اجازه نمیده که خسته بشم . با تعجب پرسیدم : آخه چه لذتی میتونه نوی ترسوندن دیگران باشه ؟ و اون گفت : تو نمی فهمی ، تو هم باید مثل من مغزت از کاه باشه تا بفهمی من چی میگم !

به امید روزی که دنیا عاری از مترسک های مغز کاهی باشه .

این مطلب رو از وبلاگ دوست جدیدم مهران نقل کردم تا نمونه ای باشه از کار قشنگش. امیدوارم از اینکار راضی باشه. حتما به رودخانه مهتاب سر بزنید.
 

یک بلاگ خوب

به اینجا سر بزنید و لطافت احساسی را که در اون هست درک بکنید. نتیجه رو به منم بگید. (من و فرشته ام  ) را دوست دارم.

http://manofereshte.blogsky.com/

شبهایی که دیگر خواب نبودیم

هیچ دوست ندارم این بلاگ بعنوان یک سایت سیاسی شناخته شود.اما بهر حال اوضاع و وقایع سیاسی بخشی از واقعیت زندگی ما بوده و نمیتون نسبت به آن بی تفاوت بود. بنابراین بمناسبت وقایع مهم شبهای گذشته ناخودآگاه اینجا هم رنگ و بوی سیاست گرفته:

شنبه شب تظاهرات فروکش کرد. با اینکه تا نزدیکهای صبح هنوز مردم و پلیس توی خیابانها بودند ولی تجمع مردم و بوق زدنهای متوالی خیلی زیاد نبود.
در طول شبهای گذشته من مستقیم در میان مردم و دانشجویان بودم و از نزدیک شاهد وقایع.
از وحشیگریهای ارازل و اوباش موسوم به لباس شخصی هم فیلم و عکس تهیه کردم.بعضی از آنها را روی سایت خواهم گذاشت.چیزهایی که توجه من را در این وقایع جلب کرد و بعنوان نکات جدید مطرح بود اینها بود:
- تاثیر عصر ارتباطات روی حرکتهای توده ای مردم. تاثیر اینترنت تلویزیونهای ماهواره ای و حتی ارتباطات موبایل در هماهنگی و بسیج مردم بسیار واضح بود.
 - همکاری گسترده و مشارکت مردم. با اینکه خطر کتک خوردن و دستگیر شدن زیاد بود با اینحال در مردم یک جور حس همکاری و همراهی وجود داشت. تماشاگران نیز بصورت اکتیو در ماجرا شرکت میکردند. حمایت مردم از دانشجویان و تظاهر کنندگان خیلی زیاد و علنی بود.بارها دیدم که درهای خانه ها بروی جوانها برای پناه دادن باز میشد و دیدم که باران آجر یا سنگ از پشت بامها روی سر لباس شخصیها میریخت.و دیدم که زخمیها و صدمه دیده هارا چگونه پناه دادند و تیمار کردند.
- عدم ترس. عجیب بود که حتی زنان مسن و  خانواده ها داخل شلوغیها بودند و به نحوی در حرکت جنبش موثر بودند.ترس مردم از ابهت و هیبت حکومت ریخته است.
- فاصله گرفتن افکار عمومی از اصلاح طلبان درون نظام و نحوه انعکاس اخبار توسط اصلاح طلبان حکومتی.پوشش خبری رسانه های اصلاح طلب بسیار ضعیف بود به همراه تحلیلهای آبکی مبنی بر صحیح نبودن این حرکتها. این نشان از عمق شکاف و فاصله بین خواسته های مردم و دیدگاههای اصلاح طلبان دارد. 
تحلیل من این است که تقابل و تضاد اصلی از این پس بین توده های مردم و جناح راست حکومت بوده و جناح چپ چنان ضعیف خواهد شد که به حساب نخواهد آمد.انتخابات ۹ اسفند طلیعه این واقعیت است. 

رای تعقیب اخبار به این سمساری سر بزنید:  http://bloggard.blogsky.com/ 

و همینطور خبرکده : http://khabar.blogsky.com/


 

 

شبهای امیر آباد



اگه موقع روز از خیابونهای امیرآباد یا گیشا رد شیم هیچ چیزی که نشان از اوضاع بسیار شلوغ شبهای اونجاها باشه نمیبینیم. در حالیکه شبها واقعا دیدنیه:
چهارشنبه شب:
از نیمه های شب تازه شلوغیها اوج گرفت. ماشینها از بس بوق میزدند گوش آدم میگرفت.توی خوابگاه کوی دانشجو ها جمع شده بودند و خیابونهای اطراف پر بود از مردم که پیاده و سواره همه جارو پر کرده بودند. جوانها سر کوچه ها تجمع میکردند و شعار میدادند. با حمله موتوریهای حزب الله تعقیب گریز شروع میشد و به جاهی دیگر میرفتند. باران سنگ از یک طرف و باتوم و چوب از طرف دیگر همچنان ادامه داشت.
دانشجوهای شهید بهشتی روبروی دانشگاه تجمع کرده بودند و خیابان را بند آورده بودند.شعار میدادند و سرود یار دبستانی میخواندند.
پنجشنبه :
خیابانهای اطراف کوی دانشگاه را کامل بستند.ولی تضاهرات و بوق زدنها بیشتر شد و تا ۴ صبح ادامه داشت. دانشجوهای ش.بهشتی در خوابگاهها شعار میدادند و تا ۶ صبح این وضع ادامه داشت.
جمعه :
اوضاع خیلی خیلی بدتر شد. اینروز زودتر خیابانها شلوغ شد.و تقریبا بعد از بازی تجمع مردم در اطراف کوی شروع شد. کمی بعد هزاران نیروی پلیس ضد شورش به محل امدند و همه خیابانهای اطراف را بستند و بطور کامل تردد را ممنوع کردند. این باعث شد ناآرامیها به خیبانهای اطراف سرایت کرد. در گیشا مردم زیادی تجمع کرده بودند و به صورت تعقیب و گریز به شعار دادن ادامه دادند. نیروهای ضد شورش دیگر به صغیر و کبیر رحم نمیکردند و هر جا آدم ایستاده بود با باتوم پذیرائئ کردند.
در کوچه های امیرآباد و غرب کردستان درگیریها خیلی شدید و شعارها خیلی تند بود.
نیروهای حزب اللهی پیرو پیام رهبری در روز پنجشنبه مبنی بر عدم مداخله در اغتشاشات ایندفعه به جای باتوم مجهز به زنجیر قمه کابل چماق و حتی شمشیر آمدند و تحت حمایت نیروهای انتظامی شجاعانه به زن و بچه و کوچک و بزرگ حمله کردند و در کتک و خونریزی وشکستن شیشه ها و درب منازل و مغازه هایی که به جوانها پناه داده بودند هیچ چیزی کم نگذاشتند. البته در کنار این هنر نماییها در نثار انواع فحشهای رکیک و کلمات وقیح هیچ کوتاهی نکرده و احدی را بی نصیب نگذاشتند.شکستن شیشه وکندن پلاک اتومبیلهای مردم تنها بدلیل بوق زدن از جمله کارهایی بود که در راه شرع و نظام مقدس به نحو احسن انجام شد. در انتها در حوالی ۵/۱ صبح در بزرگراه جلال مقابل شهروند تجمع کردند و زیر سایه هزاران پلیس راه پیمایی قدرتمندانه کرده و به سمت کردستان حرکت کردند.در حدود ۲ صبح عملا ناآرامیها فروکش کرد و آرامش برقرار شد. لابد آنشب را با آرامش خیال و وجدانی آسوده سر بر بالین گذاشتند زیرا  یک روز فراموش ناشدنی را پشت سر گذاشته و برگی زرین به افتخارات تاریخی خود و روسایشان در تاریخ ثبت کردند.

یه سایت خوب

اگه میخواهین یک وبلاگ دیدنی و وزین رو ببینین به خودنویس  حتما سر بزنید:
http://khodkar.blogsky.com/

انعکاس وقایع دیشب


هی گیر میدن به مانتو .گیر میدن به کافی شاپها .اینترنت .روزنامه ها ... این کشور ۲۴ میلیون جوون داره مه هیچکاری یراشون نشده و همه با هزاران مشکل اقتصادی اجتماعی و حتی روانی دست وپنجه نرم میکنند. از اونطرف امریکا دنبال بهانه میگرده ترتیب مارو بده...
کسی که روی انبار باروت نشسته که آتش بازی نمیکنه.کاراشون جوریه که انگار میگن تورو خدا یکی بیاد مارو سرنگون کنه..
دیروز تظاهرات بصورت صنفی توسط دانشجوها در اعتراض به خصوصی سازی دانشگاهها در ابعاد محدودی شروع شده بود. اما در اواخر شب درست مثل سرایت جرقه های آتش به انبار باروت به همه جا سرایت کرد و اغلب کوچه ها و خیبانها پر شد از پسرها و دخترهایی که هر کدام به سبک خودشان اعتراضشون رو ابراز میکردند. شعارها بعضا خیلی تند میشد.با حمله بسیجیها وضع بدتر شد و مشابه صحنه های انتفاضه فلسطین که هر روز تو تلویزیون میبینیم تکرارشد.معلومه مردم بدجوری دنبال بهونه میگردند. ماشینهای عبوری هم با بوقهای ممتد با اونها همراهی میکردند.

سایتهای بی بی سی و ایسنا خبرها رو پوشش دادند.همینطور سایتهای سیاسی دیگه.
از همه جالبتر تلویزیون سلطنت طلبها است که اعلام کرد ۳ میلیون نفر!!! از امیرآباد تا فاطمی راهپیمایی کردند. بابا چاخان هم حدی داره. قدیما رسم بود یک صفر خالی میبستیم نه دیگه اینقدر. جنبش خودجوش مردم و جوانها نیازی به این دروغ پردازیها نداره.

شبها همینطوری محض قدم زدن هم که شده سری به اینورا بزنین..


وبلاگهای خوب




وبلاگهای خوب و مفید که امروز دیدم:

هکر خونه(پویان)
http://pouyan.blogsky.com/

خبرکده:(علی)
http://khabar.blogsky.com/

فهرست کاربران بلاگ اسکای:
http://listofuser.blogsky.com/

بهترین وبلاگهای فارسی(سمسارباشی):
http://bloggard.blogsky.com/

تظاهرات تظاهرات

دیشب ساعت ۱۲:۳۰ بعد نیمه شب زنگ زدند چه نشستید خیابونا شلوغه.ماهم رفتیم امیرآباد نزدیک کوی دانشجویان. از چهار راه جلال به بالا  بطور کامل در تصرف جوانها و تظاهر کننده ها بود.تو خیابان جلال روبروی میدان تره بار جلوی کامیونهای شن را گرفتند و بار آنها را وسط خیابون خالی کردند.بسیجیها چند بار یا حسین گویان بهشان حمله کردند اما باران سنگ همه شون را فراری داد.
توی خیابان اول موتوریها ریختند توی یک خوابگاه دانشجویی همه را بردند معلوم نیست کجا.چندتا شیشه خورد کردند و کامپیوتر دانشجوها را هم به اسم اینکه پایگاه اینترنت!!! شونه بردند.
تو خود امیر آباد هم تظاهرات خیلی شدید بود. تا نزدیکیهای صبح ادامه داشت تا اینکه یا خسته شدن رفتن و یا بزور گاز اشک آور و درگیری جمعیت پراکنده شدند و رفتند.
نمیدونم امشب ادامه داره یا نه ولی فکر کنم تا ۱۸ تیر خیلی شلوغتر بشه

چطور یه فیلتر را دور بزنیم(۱)



اینروزا فیلتر های جورواجور که آی اس پی ها و مخابرات سر راه اینترنت گذاشتند امان اینترنت رو بریدن.البته راههای زیادی برای دور زدن این فیلترها وجود داره. به مرور اونهایی رو که به ذهن من میرسه براتون میگم. هر کس راه دیگه ای بلده تو قسمت نظر دهی آدرس بده.
برای فیلترنگ آدرس (نه محتوا) ساده ترین راه استفاده از سایتهای ترجمه مثل  http://www.systransoft.com/   است.از این سایتها خیلی زیاد هستند و بعید است آنهارا هم فیلتر کنند. کافی است کلماتی مانند
Free Translation web site را در موتور های جستجو مانند http://www.google.com جستجو کنید و سایت مناسب ترجمه را انتخاب کنید.
بعد وارد آن سایت شده و آدرس سایت مورد نظرتون رو وارد کنید. نوع ترجمه را مثلا آلمانی به انگلیسی انتخاب کنید. کل سایت را نمایش خواهد داد. البته اگر کلمات آلمانی داشته باشه اونهارو به انگلیسی بر میگردونه بقیه دست نخورده میمونن.
روشهای دیگه رو بعدا توضیح میدم.
موفق باشید.

مایکل مور و تلویزیون

جمعه یک فیلم از مایکل مور کارگردان روشنفکر و منتقد امریکائی پخش شد. تلویزیون جدیدا این کارگردان رو وقتی در مراسم اسکار به بوش دری وری گقت کشف کرده. قراره آخرین فیلم برنده اسکار او را (بولینگ..) هم بزودی نشان دهند.

اگر از دوبله مضحک و تغییرات متن و دیالوگها که بکلی معنی فیلم را عوض کردند بگذریم، نکته جالب این بود که قبل از شروع فیلم گوینده متن کامل سخنرانی مور را در مقابل چشم میلیونها تماشاچی در مراسم اسکار در مذمت جنگ و گند زدن به کل هیکل بوش و دارودسته اش را با حرارت خواند. نفهمیدم منظورشان چه بود. آیا برای نکوهش امریکا بود و یا تحسین و تعریف عمق دموکراسی آنجا.

 

برای آنکه قدر ناشناس او بودم

برای از تو سرودن ترانه ای بفرست

من آن بهار عقیمم جوانه ای بفرست

 

شب است و بغض غریبی که همنشین من است

گرفته راه گلو را ، بهانه ای بفرست

 

برقص کولی آتش بدوش! خنده بزن

برای شعله کشیدن زبانه ای بفرست

 

اسیر موجم و حیران میان دریاها

تو ای الهه دریا کرانه ای بفرست!

 

چگونه گم نشوم در میان این همه هیچ

مرا نمانده نشانی ، نشانه ای بفرست

 

دچار لکنت پاییز در میان بهار!!

تو ای سپیده باور شبانه ای بفرست.

 

برای آنکه قدر ناشناس او بودم

برای از تو سرودن ترانه ای بفرست

من آن بهار عقیمم جوانه ای بفرست

 

شب است و بغض غریبی که همنشین من است

گرفته راه گلو را ، بهانه ای بفرست

 

برقص کولی آتش بدوش! خنده بزن

برای شعله کشیدن زبانه ای بفرست

 

اسیر موجم و حیران میان دریاها

تو ای الهه دریا کرانه ای بفرست!

 

چگونه گم نشوم در میان این همه هیچ

مرا نمانده نشانی ، نشانه ای بفرست

 

دچار لکنت پاییز در میان بهار!!

تو ای سپیده باور شبانه ای بفرست.

 

رقاصخانه های شهرداری

...آقا زدو مردم لج کردن نرفتن به هیچ طرفی رای بدن.زد و راستیا که با رای ثابت هفت هشت درصدی که همیشه یه عده غربتن الی الله به اینا میدن اومدن رو کار. تا فبلش که همینجوری هم شهر تو تصرف اینا بود. تمام در و دیوار هر جا که دلشون میخواست عکس و نقاشی های غول پیکر که یاد مردم بیاره چقدر گناهکارند و چقدر بدهکارن پر کرده بودن. حالا هم که روزنامه همشهری و فرهنگسرا ها بطور کامل بدستشون افتاده. خوب اونجاهام که رقاصخونه بوده و عامل انحراف جوانها. انشاالله بزودی میببینیم که تمام مشکلات حل شده و تمام جوانهای ما اصلاح شده اند.
بغیر از این مشکلات اساسی اگه متر مانتو زنها هم از ۱۰۰ سانت کمتر نشه دیگه شکر خدا همه چی حله و این ام القری چیزی از بهشت کم نداره.

و اینک آخرالزمان

اگر حالش باشه که ساعت 5/10 شب بری سینما تا 5/1 صبح اونتو بشینی ، فیلم اینک آخرالزمان با ساختی بسیار قوی و کیفیت صدای عالی با زبان اصلی (با زیرنویس فارسی) واقعا ارزششو داره . تا با عمق وجودت وحشت ناشی از جنگ رو حس کنی و تا اون رگ وریشه ها و سلسله اعصابت نفوذ کنه..بعد ببینی که صنعت سینما تو اونور آب بکجا رسیده و چطور تماشاگر رو میبره به وسط معرکه.حتی اگر سی دی شو هم دیدی بازم فرصت دیدن اونو توسینما از دست نده.

 

نمیخواستند، نمیخواستند که اینگونه بمیرند

-         الو سلام،

-         سلام، چه طور اینوقت شب!

-         هیچی پسر عبدالله مرده..

-         چی! مگه عبدلله پسر داشت؟ چند سالش بود؟

-         27 سال

-         آخه چرا؟

-         فکر کنم زیاد مصرف کرده... دیشب تو یه خرابه افتاده بوده. صبح پیداش کردن.

-         ........

-         .....

خوب که فکر کردم بیادش آوردم. سالها پیش توی مغازه  یک آشنا نشسته بودم و با هم حرف میزدیم. جوانی لاغر و کمی قد بلند آمد تو. برای تلفن سکه ای. دوستم کمی سربسرش گذاشت و با هم خوش و بش کردند و رفت. بعد گفت شناختی کی بود؟ گفتم نه! –پسر عبدلله بود دیگه! –اه ماشالا چقدر بزرگه آدم باورش نمیشه...

یک بار دیگر هم او را آنجا دیدم . احوالپرسی کردیم ولی زیاد تحویل نمیگرفت.

 

وقتی جسد را آوردند قیامتی بپا شد. زنها جیغ هوار میکردند و محل جای سوزن انداختن نبود...

همه در باره او حرف میزدند. دوستانش میگفتند همیشه با پدرش مشکل داشت و اینروزها به خانه نمی آمد. عبدالله بشدت مذهبی است.اجازه نمیداد در خانه حتی ضبط روشن کنند. سخت گیری ، سخت گیری تا آنجا که جوان گوشه خیابان را به جهنم خانه ترجیح میداد......

-         از روزی که دو سال پیش خواستگاری اون دختره رفت و اونا ندادن وضعش بدتر شد و دیگه رو نیومد...

-         اونشب در خونه مارو زد ولی من باز نکردم . از ترس باباش که دعوا راه نندازه

-         یه بار به من گفت مام کارتن خواب شدیم ها..

-         وقتی پیداش کردند انگار در خواب راحته.. اصلا معلوم نبود مرده

-         رو دستش جای تزریق بود. برای اولین بار . چون اون هیچوقت تزریق نمیکرد.معلوم نبود چرا..

-         معلوم نیست خودکشی کرده یا اشتباهی زده...

-         اونجا که پیداش کردند گله گله معتادها جمع شدن مواد میکشن. هروئین از سیگار ارزونتر گیرشون میاد.

 

بیاد هزاران جوان مثل او افتادم وآرزوهای بر باد رفته ، عشقهای خاموش شده و امیدهای از بین رفته. امروز جوانها به چه چیزی دلبستگی داشته باشند. چه چیزی در آنها شوق امید را زنده نگه دارد. براستی ما به کجا میرویم؟

هر چه هست میدانم آنها که هر شب در دل سیاهی ، در اوج نومیدی،تنهائی ، طرد شدگی  و در انتهای سراشیبی سقوطی ناخواسته با مرگ هم آغوش میشوند هرگز نمیخواستند که اینگونه بمیرند.