پرچین

مجموعه شعرها

پرچین

مجموعه شعرها

لنگرگاه آرام تو

امروز دو هدیه دارم. یه متن ساده و صمیمی برای یک دوست خوب. و یه عکس زیبا راجع به یکی از اتفاقاتی که اینروزا تو اجتماع ما افتاده.


لنگرگاه آرام تو:

چند سال پیش بود؟
من کشتی گمشده بودم در دریای طوفان و مه
چراغ لنگرگاه تو را از دور جستم
بسوی تو آمدم
در ساحلت لنگر انداختم
تو لنگرگاهی غریب بودی 
آرام ، مهربان، صمیمی
و من نجات یافتم.
...
از آنروز از ساحلت بارها به سفر رفته ام
به دریاهای دور
اما باز در انتهای سفر به ساحل تو میرسم
در هیاهوی امواج خروشان دریا
در وحشت گم شدن
کورسوی چراغ دریایی تو را میجویم در میان مه
نوری که امید در دل میکارد
....
آرزو دارم آنگاه که بازنشسته میشوم
در ساحل تو لنگر اندازم
در ساحل تو بمیرم.
در ساحل تو ذره ذره بپوسم.

رضا-مرداد ۸۳



عکس بالا مربوط به کشتی یونانی جزیره کیش است.

عکس پایین (دختر هاشم آغاجری که به دادگاه راهش ندادند) رو از روزنامه شرق وام گرفتم. :


یه شعر قدیمی

این شعر قدیمی رو خیلی دوست دارم. گمش کرده بودم. امروز وقتی اتاقمو جابجا میکردم دستنویسشو پیدا کردم:


آواز غمگین در شام آخر:

آن دست لرزان بر زخمه تار
جسم گریزان در زیر باران
آواز غمگین در شام آخر
آن چشم گریان همچون بهاران
مانند رویا در خواب شیرین
همچون ترانه در جمع یاران
هرگز ندانست در قلب من بود
مانند نوری در سایه ساران

رضا- زمستان ۱۳۷۷




Time to Say Goodbye
Alfred Gockel

راه بی برگشت





. . . من اینجا بس دلم تنگ است
  و هر سازی که می بینم بد آهنگ است 
 بیا ره توشه برداریم، 
قدم در راه بی برگشت بگذاریم؛
 ببینیم آسمان هر کجا آیا همین رنگ است؟ 

( م. امید )


این روزها خیلی خسته ام. هر روز بیش از روز قبل به رفتن می اندیشم. رفتنی که در پیش رو دارم. هجرتی بزرگ. همانگونه که پدرانمان و پدران پدرانمان در انتهای روزی دلگیر در واپسین زمانهای خستگی از تلاش برای تغییر به این تصمیم اساسی در زندگی رسیدند: - فردا میرویم-

من تلاش بسیار کردم. برای تغییر کوشیدم. برای بهتر شدن. برای بهتر کردن. و امروز در اینجا به انتها رسیده ام. دیگر امیدی به تغییر نیست. همه ریشه هایم در این خاک خشکیده و پابندی بر پایم نمیبینم.  به پروازی بلند می اندیشم به مردابی دیگر . به سرابی دیگر شاید. من به هجرت می اندیشم..