هر کسی یه توتمی داره. یه آویزگاهی. یه آرامشگاهی. یه محافظ یه حامی.یه هدف یه الگو.حتی اگه سایه خودش باشه.نه منظورم اینه که خودش سایه اون باشه. اگه اون نباشه سایه هم گم میشه. ما همه سایه یه چیزی هستیم. یه چیزی که شاید خودمونم نمیدونیم چیه. قدیما کل افراد یک قبیله یه توتم مشترک داشتند. اما امروز هر فرد برای خودش یک قبیله است. توتم شما کیه یا چیه؟
برای اونیکه در سفره میگم:
با تو بدرود ای مسافر
هجرت تو بی خطر باد
پر تپش باشه دلی که
خون به رگهای تنم داد
نظر بدین
چند روز نبودم .امروز اومدم. امیدوار بودم این بلاگ اسکای لعنتی درست شده باشه بشه که نشده.فکر کنم با همین پرشین باید کنار بیاییم.
مروز روز خوبی بود چون چیزی که مدتها دنبالش بودم بهم رسید. شایدم تهش چیزی نباشه ولی روزنه امیدیه که آدم دلش خوش میمونه.غیر از این آدم احساس میکنه دیگه ته خطه و چیز جدیدی تو زندگیش نیست.
امروز روز بدی بود چون نامه تخلیه خونم اومده حالمو گرفته. مهم نیست یه کاریش میکنیم.
امروز یه درسو خوب حالیم کردند که کامل شیر فهم شدم :( برای کسی بمیر که دست کم برات تب کنه)
دیگه اینکه خوب شد امروز بموقع رسیدم و الا یه مسافرت خوب خارج رو از دست میدادم.
نیکوی عزیز بازم رفت مسافرت.اونم اروپا. بی خداحافظی. نزدیک بود همسفر شیم.نشد. فکر کنم بد جور از من دلخوره. دو هفته دیگه میاد.
یه چیز دیگه .امروز احساس خوب مهم بودن بهم دست داده. سر کارم کارای بزرگی رو بهم ارجاع دادند.
اینم که قبلنا گفته بودم ولی قکر کنم کسی نخونده بودش:
زیبایی
درخت در کویر/
باران بر زمین تفتیده به خشکسالی/
رود در بستر شوره زار/
چشمه در صحرا/
و باد در سکون هوای سربی شهر/
زیباتر است..../
همانگونه که /
مادر با کودک/
پدر با کار/
مرد با غرور/
و زن با عشق.../
غروب با یک فنجان چای زیباتر است/
شب با رویا/
و صبح با سلام تو زیباتر../
اینجا نظر بدین.
تو قشنگترین و من دیونه تم:
کاخ مرمرین و من ویرونه تم
توی شبهای دراز عاشقی
می آتشین و من پیمونه تم
نیمه شب تو کوچه های خستگی
آخرین شبرو و من میخونه تم
واسه غواص ته خلیج فارس
صدف آخر و من دردونه تم
میدونم ! بدرد پشت وانت و کامیون میخوره. خوب پشت کامیونتون بنویسین
اما این داستان زندگی منه:
سفر
در میانراه سفری طولانی
در منزلگاهی که از آن رسیدنگاه ناپیدا نیست
اطراق کرده ام، خسته
در جهانی که خود سفر عظیمی است
از مهبانگ نخستین تا جشن بزرگ آتش بازی کهکشانها
چون سفر آب از ابر تا باران
از دریا تا زمین
از ریشه تا برگ
چون سفر گیاه از شکوفه تا دانه
و از دانه تا درخت
آنی بود همه سفر من
در عمر این هرزه گرد هزاران ساله
در کوچک جایی تنگ
در این بی انتها
جمله ای کوتاه بودم من از سفر نامه ای بزرگ
که تکاملش نام نهادند
اما خارق العاده بود و شگرف
تکرار معجزتی عظیم بود سفر من
از جنین تا میت
و در برابر بزرگی کهکشانها هیچ کم نداشت
در زمانی بس کوتاه
سفری از فیزیک تا شعور
و از جاذبه تا عشق
دوستان عزیزم،
لطفا فعلا به اینجا تو پرشین بلاگ مراجعه کنین و نظر بدین تا ببینیم اینجا چی میشه:
nikou.persianblog.com
همتونو دوست دارم.
رضا