-
نوروز
پنجشنبه 9 فروردینماه سال 1386 10:37
سلام نوروز همه پیروز باشه. آرزو میکنم سال جدید اقلا وضع بدتر نشه. رضا. نوروز : تا بوده همینطور بوده روزی میرسد که بهار لبخند میزند و یخهای قلبهایمان آب میشوند، چون ماهی های قرمز کوچک درون تنگ آب.. چهره مهربانت میتابد، مهر را ماننده دستان سبزت سبزه ای است: لذت زندگی است چون دست بر آن میکشی و سیب سرخ که نشان تو است چه...
-
"USA Today"
یکشنبه 8 بهمنماه سال 1385 14:13
از شعر ترانه "USA Today" با صدای آلن جکسون شنیدم نگران من بودی و اینکه روزگار چگونه می گذرانم؟ گمان کنم که فکر میکنی بی تو ساختن نتوانم نگران نباش همین صبح از راه دور تماس گرفتند و گفتند ماجرای مرا در روزنامه USA Today چاپ می کنند: داستانی که قلب را به درد می آورد و عکسی از -تنها ترین مرد- فکر نکنم که خیلی بد شود کلی...
-
چه زود دیر شد
چهارشنبه 20 دیماه سال 1385 14:18
این شعر زیبا را در چهار وبلاگ مختلف دیدم. هیچکدام هم منبع اصلی رو نگفته اند. من با اجازه از صاحب اصلیش اینجا آوردم: چرا تا شکفتم چرا تا تو را داغ بودم، نگفتم چرا بیهوا سرد شد باد چرا از دهن حرفهای من افتاد
-
اولین ایرانی فضانورد
یکشنبه 5 شهریورماه سال 1385 17:56
خانم انوشه انصاری اولین ایرانی است که قراره به مدار زمین بره. ببینید چقدر چهره اش نازه. تازه بنیان گزار و مدیر یک شرکت تجهیزات مخابراتی بنام Telecom Technologies, Inc هم هست.
-
عکس هوایی برج میلاد
دوشنبه 30 مردادماه سال 1385 15:55
تا حالا عکس ماهواره ای برج میلاد رو دیدین؟ کافیست در Google Earth برید روی تهران پیداش کنید و بعد زوم کنید. میتونید با دقت خوبی اون رو ببینید:
-
مثل ققنوس در باران
پنجشنبه 17 فروردینماه سال 1385 12:01
من دلم میخواهد ، مثل باران باشم در شب تنهایی ، شمع یاران باشم دست بخششگر من ، دستگیر همگان گاه سختی و جنون ، سهل و آسان باشم
-
در آستانه سکوت
چهارشنبه 9 فروردینماه سال 1385 19:35
در آستانه سکوت بیهوده در میان واژه ها در جستجوی چیستی؟ برای بیان هیچ! کوره را هیزمی باید تا گرمی فزاید. درخت را ریشه ای و برگ را بهاری تا جشن سبز برپا شده باشد. بی عشق واژه ها کورند و نبض حیات خطی ممتد است. روز مرگی را که سرودی نشاید! شاید خاموشی بهترین واژه باشد. پس بر آستان سکوت فروتن باش همان که آرامشی عجیب به...
-
اتفاق
سهشنبه 26 مهرماه سال 1384 11:11
تنها یک اتفاق بود آنگاه که در اعماق تیرگی برقی خفیف در چشمهایی که بینهایت بود، (آنگاه که اتفاقی از من عبور کردی) در من چراغی ناشناخته و غریب چنان افروخت که هنوز امروز در روشنای روز هم با نور آن راه میروم و گرمای حیاتم از اوست. .....
-
به یاد بهترین
دوشنبه 16 خردادماه سال 1384 20:33
خواب دیدم از انتهای دالانی دور صدایم میکنی صدایت در انعکاس دالان میپیچید و تکرار میشد و من هر چه میرفتم به انتهای دالان نمیرسیدم به آن جنگل رفتم جایی آنسوی دریاچه نقره ای دیگر باران نمیبارید اما میتوانستی غوغایی را که در اعماق زمین رخ میداد حس کنی جشن شادمانه ریشه گیاهان تشنه که سیراب میشدند و هجوم حیات از ریشه ها به...
-
در آستانه سکوت
یکشنبه 28 فروردینماه سال 1384 00:17
بیهوده در میان واژه ها در جستجوی چیستی؟ برای بیان هیچ! کوره را هیزمی باید تا گرمی فزاید. درخت را ریشه ای و برگ را بهاری تا جشن سبز برپا شده باشد. بی عشق واژه ها کورند و نبض حیات خطی ممتد است. روز مرگی را که سرودی نشاید! شاید خاموشی بهترین واژه باشد. پس بر آستان سکوت فروتن باش همان که آرامشی عجیب به ارمغان دارد....
-
نوروز
دوشنبه 1 فروردینماه سال 1384 07:54
تا بوده همینطور بوده روزی میرسد که بهار لبخند میزند و یخهای قلبهایمان آب میشوند، چون ماهی های قرمز کوچک درون تنگ آب.. چهره مهربانت میتابد، مهر را ماننده دستان سبزت سبزه ای است: لذت زندگی است چون دست بر آن میکشی و سیب سرخ که نشان تو است چه رازی است در این نوروز که هر بار تو را باز میافریند زنده شدن مرا.. /رضا - نوروز...
-
قول
دوشنبه 19 بهمنماه سال 1383 20:47
چندی است که قول داده ام... پاسهای زیادی است که از شب گذشته و حتی سگها هم از پارس افتاده اند. زنجیر آواز زنجره ها از هم گسیخته گوئی و باد ولگرد در کوچه پس کوچه ها پرسه زنان به هر درخت که میرسد سوت میزند! درخت در رویای پیراهنی سبز خفته وماه با پورخندی بر لب و نگاهی کنجکاو و هجو آلود از پنجره های روشن به داخل خانه ها سرک...
-
برف
یکشنبه 4 بهمنماه سال 1383 11:44
برف چادرشب زمهریر میبافد و نیمه شب روی بامها پهن میکند. درخت لخت در رویای روزهای گرم با دستان چروکیده بلوز سبز میبافد برای تابستان! مادر با زنجیر داستانهای بی پایانش حلقه حلقه قلاب بافی میکند. و تو روبروی من در آنسوی چراغ گردسوز نشسته ، میخندی.. و چهره ات خورشیدی است برای من در این تاریکی لب خنده ات کوره ای است برایم...
-
تصمیم آخر
دوشنبه 28 دیماه سال 1383 15:47
تصمیم آخر روزی، دیر یا زود تصمیم آخر را خواهی گرفت. عکسهای مرا پاره خواهی کرد و نامه هایم را بدور خواهی ریخت. تقدیر همین است.. همانگونه که اشکهایی که دور چشم حلقه زده عاقبت فرو خواهد غلتید. و آن روز خواهد رسید که برگ از شاخه جدا میشود. ... و فراموشم خواهی کرد همانگونه که این قلم دیگر خواب روزهای سبز را هم نمیبیند......
-
بالای قله
دوشنبه 7 دیماه سال 1383 12:12
بالای قله نشسته ام امروز در ارتفاعی که هر جای جهان پست است و به هر سو که روان شوم سرازیری است. روزهای صعود روزهای امید بود و آرزو امروز کار دیگری ندارم جز آنکه به بالا آیندگان بگویم امیدوار باشید و نگویم اینجا خبری نیست. /رضا- دی ۸۳
-
فرودگاه
شنبه 21 آذرماه سال 1383 11:11
فرودگاه برای خیلیها یاد آور خاطره خوب دیداره برای خیلیها برعکس. اونجا نقطه وصلها و فصلهاست. اگر یکی دو ساعت اونجا باشید و به آدمها دقت کنید خواهید دید که چه اشکهایی از دیده ها جاری است. از شادی دیدار یا از هجر جدایی. فرودگاه برای خیلیها میعادگاه خاطره هاست... ---------------------------------- کم خواهم آورد: سر بر...
-
علائم حیاتی
سهشنبه 3 آذرماه سال 1383 19:13
سلام، فقط خواستم بگم بابا نمردم. هنوز زنده ام. بیرون نرفتن خان باجی از سر بی چادری است. منم از بی مطلبی جرات نمیکنم بیام اینجا. راستش حرف برای گفتن خیلی زیاده. ولی اینروزا خیلی سرم شلوغه. دلم برای همتون تنگ شده بود. نگران نباشید. پرچین هنوز برقراره. من زنده ام و برگشتم به وطن. جایی که دوستش دارم و عشق منه. خیلی چیزای...
-
قرار
دوشنبه 4 آبانماه سال 1383 20:43
شاید فراموش کرده ای یادت نیست؟ قرارمان را میگویم گفتی که گوشه روزنامه صبح ات نوشته ای در حاشیه خبر جنگهای هسته ای.... اینجا در انتظار ایستاده ام با کفشهای سرخ تا تو باز شناسی ام در میان کفشهای سیاه که با شتاب گذار میکنند در پیاده رو. من گوش نمی سپارم به صحبت رهگذران هرزگوی آنان که زبان نرم در کام را خنجری میخواهند در...
-
پرچین
پنجشنبه 23 مهرماه سال 1383 10:47
-پرچین چیه؟ -خوب. یه جور دیواره. ولی خیلی هم جدی نیست. میشه راحت ازش رد شد. یه فرق دیگه شم با دیوار اینه که میشه اونورشو راحت دید. -پس فایدش چیه؟ - فایدش؟ نمیدونم! اینجوری پرچین ناقض خودش میشه...شاید برای اینه که گله از اونجا رد نشه گلها رو بخوره... - پرچین یعنی داد میزنی هیچکس نباید بیاد اینور! - نه نه. اون دیواره....
-
آوار دلتنگی
جمعه 17 مهرماه سال 1383 10:19
آوار دلتنگی است غروب دلگیر شهر غریب و نسیم که بوی ترا ارمغان دارد و آواز غمگین مردی که از کوچه میگذرد آوار دلتنگی است بغضی که بیگاه سرچشمه شور اشکها میشود و نقشه ای که عظمت جغرافیا را به رخ میکشد و عمق دوری را و آفتاب بی رمق که شماره انداز تاریخ است ترانه قدیمی سنگ خارا رقص کوتاه ایرانی در پی شنیدن نوایی آشنا خوابهای...
-
رویا
دوشنبه 30 شهریورماه سال 1383 08:42
حالا که جایی هستم بس دور که وقتی میخوابم تازه تو بیدار میشوی آهسته به خوابم میخزی و دیری نمیپاید که همه خواب مرا اشغال میکنی این فضای غریب بوی تو را میگیرد من از تو سرشار میشوم و صبح تو از خواب بر می خیزی رضا-سپتامبر ۲۰۰۴
-
فصلی نو
شنبه 14 شهریورماه سال 1383 11:10
از روزی که به این سرزمین غریب پا گذاشته ام روزها میگذرد. بعد از مدتها فرصتی تا آرام گیری و مجالی تا بیاندیشی.. در وطن که همه عشقم بود چیزی به جای بنمانده تا اندوهگینش باشم. خاطراتی که تلخ بود و بوی دروغ، خیانت و ریا داشت رهایم نمیکنند... و در غربت اینجا همه چیز زیبا و افسون کننده است. اما نه برای من... صبور باش دل...
-
آخرین ساعات
چهارشنبه 28 مردادماه سال 1383 18:29
اشک میریزیم . برای روزهایی هیچ خوب نبود. خنده داره نه؟ شاید برای این اشک میریزیم که روزهایی که گذشت میتونست خوب باشه و نشد. میتونستیم مهربونتر باشیم و نبودیم. میتونست.... بهر حال روزها گذشتند. فرصتها از دست رفت. و امروز زیر انبوهی خاطرات تلخ کمر خم کرده ایم. اشک میریزیم نه برای روزهای بد. برای روزهایی که از دست رفت.....
-
دریچه
شنبه 17 مردادماه سال 1383 14:03
این شعر را یکی به من هدیه کرد. کسی که چون دریچه ای روبرویم بود دریچه ها ما چون دو دریچه روبروی هم آگاه زهر بگو مگوی هم هر روز سلام و پرسش و خنده هر روز قرار روز آینده عمر آینه بهشت، اما... آه بیش از شب و روز تیر و دی کوتاه اکنون دل من شکسته و خسته ست، زیرا یکی از دریچه ها بسته ست نه مهر فسون ، نه ماه جادو کرد نفرین به...
-
چشمهایی که بازند ولی نمیبینند.
چهارشنبه 7 مردادماه سال 1383 10:49
رو در روی من ایستاد. پرسید: شما از اینجا میرید؟ چشمهایش که سرخ شده بود حالا دیگر پر از اشک شد. صدایش آشکارا میلرزید: ... میدونید؟... من شما رو خیلی دوست دارم. خوب که به چهره اش نگاه کردم نمایش کاملی بود از معصومیت و زیبایی! گویی اولین بار بود که او را میدیدم. تا بحال متوجه اینهمه زیبایی و احساس نشده بودم. خدا میداند...
-
یه دوست که از آسمون میاد
سهشنبه 6 مردادماه سال 1383 18:17
- تا ۲۴ روز دیگه از ایران میرم. از دوستان زیادی جدا میشم. اما حسن دوستان مجازی اینه که هیچوقت از آدم دور نمیشن. هر جای دنیا باشی بازم به همدیگه دسترسی داری. این رو هم که برای یه عزیز گفتم تقدیم میکنم به همه اونائی که به من محبت کردند و من دوستشون دارم و هیچوقت فراموششون نمیکنم حتی اگه اونطرف دنیا باشم: دریاچه نقره ای...
-
لنگرگاه آرام تو
شنبه 20 تیرماه سال 1383 19:30
امروز دو هدیه دارم. یه متن ساده و صمیمی برای یک دوست خوب. و یه عکس زیبا راجع به یکی از اتفاقاتی که اینروزا تو اجتماع ما افتاده. لنگرگاه آرام تو: چند سال پیش بود؟ من کشتی گمشده بودم در دریای طوفان و مه چراغ لنگرگاه تو را از دور جستم بسوی تو آمدم در ساحلت لنگر انداختم تو لنگرگاهی غریب بودی آرام ، مهربان، صمیمی و من نجات...
-
یه شعر قدیمی
شنبه 13 تیرماه سال 1383 14:16
این شعر قدیمی رو خیلی دوست دارم. گمش کرده بودم. امروز وقتی اتاقمو جابجا میکردم دستنویسشو پیدا کردم: آواز غمگین در شام آخر: آن دست لرزان بر زخمه تار جسم گریزان در زیر باران آواز غمگین در شام آخر آن چشم گریان همچون بهاران مانند رویا در خواب شیرین همچون ترانه در جمع یاران هرگز ندانست در قلب من بود مانند نوری در سایه...
-
راه بی برگشت
شنبه 6 تیرماه سال 1383 16:31
. . . من اینجا بس دلم تنگ است و هر سازی که می بینم بد آهنگ است بیا ره توشه برداریم، قدم در راه بی برگشت بگذاریم؛ ببینیم آسمان هر کجا آیا همین رنگ است؟ ( م. امید ) این روزها خیلی خسته ام. هر روز بیش از روز قبل به رفتن می اندیشم. رفتنی که در پیش رو دارم. هجرتی بزرگ. همانگونه که پدرانمان و پدران پدرانمان در انتهای روزی...
-
کاش حرفی بزنی
شنبه 30 خردادماه سال 1383 16:10
صبح با یاد تو بر میخیزم. نام زیبای تو را میگویم. میخورم صبحانه. و به امید توان یافتن از دوستی ات میرم از خانه روز با یاد تو ، همراه همه، میکوشم میخورم، مینوشم. شب که شد، بی تابم. تا تو را باز ببینم در خوابُ زودتر می خوابم. من پرم از تو، ولی دور از تو و تو نزدیکتر از من به منی کاش حرفی بزنی. مصطفی رحماندوست.