پرچین

مجموعه شعرها

پرچین

مجموعه شعرها

تو طبیعت، من گیاه

 اینم برای اونایی که میگن من از وزن و قافیه بدم میاد:


------------------------------------------------------------

چون جویبار بودی   
                    من پونه در کنارت،
سر مست و عطر افشان
تو آفتاب
بودی
             
       من آفتابگردان ، در جستجوی مهری بی منت و فراوان
 پرچین باغهای سیب و انار بودی
                    من پیچکی به پایت، با شاخه های
رقصان
 در برکه وجودت در پای آبشاران
                    نیلوفری شناور،
خیس از حضور باران
 وقتی نسیم بودی با شانه ای بدستت                       
                    من همچو بید مجنون ،
با گیسوان افشان 
 تو همچو باد
وحشی هر لحظه سر بسویی
 
                  قاصدکی رهایم سرگشته و گریزان
    

        رضا-  تیر 82

 ---------------------------------------------------------------

 

دنیا بدون دیوار


فرض کنید بجای دیوار خونه ها پرچین داشتند. و ماشینا و خونه ها.....
شاید یه چیزی میشد مثل اینجا:



نظرتون رو راجع به این عکس  بگین. هر چی که به ذهنتون میرسه..

مرثیه ای برای نخواندن



پر پرواز ندارم
اما دلی دارم و حسرت درناها و به هنگامی که مرغان مهاجر
در دریاچه ماهتاب پارو می‌کشند
خوشا رها کردن و رفتن!
خوابی دیگر
به مردابی دیگر! خوشا ماندابی دیگر
به ساحلی دیگر  به دریایی دیگر
خوشا پرکشیدن خوشا رهایی
خوشا اگر نه رها زیستن مردن به رهایی!

 

سالهاست قصد رفتن دارم. اما همیشه رشته هایی نامرئی پابندم میکرد و توان جدایی را از من میربود. عشق به کار، به چیزی که میسازیم برای  مردمان این خاک. عشق به دوستان ، همراهان، هم زبانان با دردهای مشترکمان. و عشق به این خاک که ریشه هایمان در آن است. و امید. امید به فردای بهتر، به اصلاحات ، به روز  پادشاهی خرد، بر تخت نشستن آزادی. رشته های نامرئی پابستم کردند و ماندگار شدم.

امروز بر فراز قله ای که فکر میکردم بالاترین چکاد جهان است ایستاده ام. اما  خود را در محاصره کوههای سربفلک کشیده میبینم که در کوره راههای پایین دره دیده نمیشدند. میبینم که قله آرزوهایم تپه ای حقیر بیش نبود در میان کوهستان.

از رشته های بندی ، دیگر چیزی بجا بنمانده. آنچه بر ما رفت حدیث درازی  است. همه میدانیم. و این درد همه است.

همه دلخوشی مان وابستگیهای ظریفی بود با آنها که دوستشان داریم و دوستمان دارند و دردهای مشترک نزدیکترمان میکرد. همه دلخوشیمان. همه دارائیمان، همه هستیمان...

برایم روزهای خوبی نیستند اینروزها. روزهای بد ، روزهای داغ ، روزهای جهنمی ، روزهای آلوده. روزهای فرو ریختن باورها، فرو ریختتن اعتماد، فرو ریختن یقین. انسانهای ضعیفی هستیم ما. چنانکه با یک تلنگر همه ساخته های ذهنیمان در هم میریزد و خود را در انتهای راه میبینیم. و من امروز اینگونه ام.

مشکلات روزمره  و شکستهای شغلی روحم را فرسوده  و توانم را ربوده بود. وبلاگ نویسی  همچو چاهی بود که سر در آن میکردم و فریادهای بی صدای خود را در آنجا میکشیدم. مکالمه با دوستان مجازی راه گریزی است برای فراموشی درد. فرسوده از درون اما هنوز برپا بودم.

شکست آنگاه اتفاق افتاد  که در سر کشی روزانه به نوشته های دوستانم بطور اتفاقی متنی را خواندم که روحم را خراشید و قلبم را فشرد. متنی که در من احساس پلید تحقیر، توهین و نومیدی دمید. احساس هیچ بودن ، نبودن ، حقیر بودن. هنوز احساس هجو خنجری در میان دنده هایم با من است. و سوزش چشمهایم که با خواندنش نصیبم شد. و میدانم که بزودی از آن خلاصی ندارم...

موضوع متن مهم نیست. مهم این است که  دوستان مجازی ناشناخته باشند بهتر است. در روابط واقعی اگر از درون یکدیگر آگاهی بیابیم زندگی بسیار سخت میشود. من چون صاحب متن را میشناختم اینگونه بر من گران آمد و در هم ریختم. آری گاهی ندانستن امنیت است.

امروز که رشته ها را گسسته میبینم دیگر توان رفتنم نیست. یعنی راهم نمیدهند بجائی. انروز که میتوانستم نخواستم و امروز که میخواهم نمیتوانم. اما در آرزوی مردن به رهایی هستم آنگونه که بامداد خسته گفت..

همه لرزش دست و دلم از آن بود
که عشق پناهی گردد،پروازی نه،گریز گاهی گردد.
آی عشق آی عشق چهره آبی ات پیدا نیست.

***
و خنکای مرهمی بر شعله زخمی
نه شور شعله
بر سرمای درون
آی عشق آی عشق
چهره سرخت پیدا نیست.

***
غبار تیره تسکینی،بر حضور وهن
و دنج رهایی بر گریز حضور.
سیاهی بر آرامش آبی و سبزه برگچه بر ارغوان
آی عشق آی عشق
رنگ آشنایت
پیدا نیست

مرگ لاله ها

روزهای بد..روزهای شوم
لاله های زیبای ما در نبردی شجاعانه اما نابرابر با مرگ جان باختند.
و فردا ۱۸ تیر است.....

سقوط

امروز روز خوبی نیست.واژه های خوب از ذهنم رفته اند و جای آنهارا خشم ، ریا، دروغ و پستی پر کرده اند. پس آن به که تا چندی خاموش بمانم.
شاید چیزی مثل عشق به زندگی همانطور که در این دوقلو ها میبینم و نبردشان با مرگ مرا بشوق آورد....

وبلاگها ، شخصیت مجازی و عصر الکترونیک

<سلام خانومی ! خوشحالم که اینجا رو پیدا کردم ! آخه اسم من هم نیــــــــــکو است ! موفق باشید ! باز سر می زنم ! نیکو !>
این پیام دوست عزیزی است که به وبلاگ قبلی من فرستاده. در آنجا من به این اسم مطلب مینوشتم. البته نیکو نام خیلی قشنگیه و از نامهایی است که هم پسرانه است و هم دخترانه. نکته مهمی که به چشم من میخوره شکل گرفتن مفهومی بنام شخصیت مجازی یا Virtual personality در زمان رشد چشمگیر وبلاگ نویسی در دنیا و خصوصا ایرانه.
اینروزها همه با مفاهیمی چون e-business, e-commerce و حتی e-government آشنا هستند و یا لااقل به گوششون خورده. معنی اون اینه که بسیاری از مقوله های جدی زندگی مثل تجارت ، حرفه و دولت در عصر ارتباطات بصورت الکترونیکی انجام میگیره. اما کم کم کار داره به جاهای باریک میکشه و ما میبینیم که خود شخصیت انسانی هم یه جورایی الکترونیکی میشه.
مخصوصا با پدیده وبلاگ نویسی موج بزرگی در این زمینه ایجاد شده. هر یک از ما میتونه با یک نام مجازی، شخصیت مجازی و حتی جنسیت مجازی وبلاگ دلخواه خودشو ایجاد کنه و حتی تعداد خیلی زیادی دوست مجازی هم پیدا کنه. اگر خوب به وبلاگها نگاه کنیم میبینیم که سیر طبیعی زندگی در همه اونها جریان داره و همه احساسات،برداشتها و عواطف بدون پرده پوشی بیان میشه ومتقابلا جواب داده میشه. مزیت شخصیت مجازی اینه که اولا آدم هر جور که دوست داره و آرزوشه خودشو بروز میده و ثانیا همه احساسات درونیش رو بدون پرده پوشی و ملاحظات زندگی واقعی بیان کنه.
بعبارت دیگه کم کم انسان الکترونیک یا e-person هم در این دنیای پرشتاب اطلاعاتی داره شکل میگیره.
نه نه ماتریکس ۲ رو هنوز ندیدم و تحت تاثیر اون نبودم. اونجا کل دنیا مجازیه...
اینم بگم که وبلاگها کاربردهای زیاد دیگه مثل اطلاع رسانی و تجارت هم دارند که لزوما شخصیتها در آن مجازی نبوده و واقعی هستند..
دوست عزیزم نیکو که سر منشا این نوشته بود در طلوعی تا فردا بلاگ خیلی زیبایی داره و توصیه میکنم حتما به اون سر بزنید...


اینهم برای اینکه از حالت جدی در بیایم:



برای لاله و لادن دعا کنیم:
فردا آستانه جدایی است. ۴۸ ساعت عمل جراحی پر از دلهره و اظطراب! سایت زیر سایت بیمارستان رافلس به همراه نامه این دو خواهر است که از همه جهانیان تشکر کرده اند:
http://www.raffleshospital.com/bijani/letterbijani.asp

موجهای Information Society و کشور عزیز ما

رشد فن اوری اطلاعات و اینترنت در دنیا بصورت خیلی سریع و انفجاری اتفاق افتاده. به اصطلاح میگن وارد عصر اطلاعات و جامعه اطلاعاتی شده ایم.در امریکا حدود هفتاد درصد منازل به اینترنت متصل هستند و سایر کشورها هم با کمی تاخیر دارن به این آمارها میرسند.رشد اینترنت و IT در کشورها بصورت موجهای پشت سر هم بوده که هر موج مربوط به یک کاربرد جدید اینترنت در عرصه زندگی مردم است.
آنقدر اختلاف بین کشورهای غنی و ضعیف در اینزمینه زیاد شده که از اون به عنوان یک پدیده بحرانی بنام فاصله دیجیتالی یا Digital Gap اسم میبرند. آمارهای وحشتناکی هم هست.مثلا اینکه تعداد خطوط ارتباطی شهر توکیو از کل قاره افریقا بیشتره و مانند اینها..
در ایران هم به تبع وضعیت جهانی IT و اینترنت بسرعت در حال رشده. در حال حاضر حدود ۵/۲ میلیون کاربر اینترنت داریم که از سال قبل بیش از دوبرابر رشد داشته.این رشد تساعد هندسی تا چند سال ادامه خواهد داشت.
اما نکته جالب در اینزمینه شکل عجیب و غریب رشد IT تو کشور ماست.از اونجا که ما هیچ چیمون شبیه بقیه دنیا نیست.مثل فوتبالمون ویا رییس جمهورمون(که خودش تو اپوزسیونه) دلایل رشد اینترنت هم اینجا یه چیزهای دیگه است.
موجهای فراگیر شدن اینترنت در اینجا به اینصورت بوده:
-کاربرد e-mail که از دانشگاهها شروع شد و خوب طبیعیه
-کاربرد VoIP یا همون تلفن اینترنتی : چون بیشتر مردم بچه هاشون مهاجرت کردن و اینها همش دنبال راه حل ارزان برای تماس خارج از کشور بودند.
-Chat بازی که خیلی ها رو معتاد کرد. فقط بدلیل اینکه جوونهای ما نمیتونن خیلی راحت و طبیعی با هم سن هاشون از جنس مخالف ارتباط داشته باشن.
- weblog که واقعا رشدش در ایران خیلی زیاد و غیر عادی بوده وتوجه رسانه های خارجی رو جلب کرده. از جمله BBC که چند روز پیش گزارش مفصلی از وبلاگهای ایرانی پخش کرد و توی سایتش گذاشت. این رشد افراطی هم فقط بدلیل اینکه روح ایرانی تشنه است.روح ایرانی زخم خورده است و بدنبال جایی برای بروز و بیان این زخمها میگرده.
- فکر میکنم و امیدوارم موج بعدی تجارت الکترونیک و کسب درآمد و حرفه از طریق اینترنت باشه. حداقل بدلیل وضعیت بد اقتصادی و موج عطیم نیروی جوان و تحصیلکرده تو این مملکت اقلا ایندفعه این رشد در مسیر صحیح خودش بیافته....

World Total 605.60 million
Africa 6.31 million
Asia/Pacific 187.24 million
Europe 190.91 million
Middle East 5.12 million
Canada & USA 182.67 million
Latin America 33.35 million

سه واقعه مهم

اینروزها سه موضوع ذهن منو مشغول کرده:
-یک موضوع تغییر کادر های نویسندگان و هیئت تحریریه روزنامه همشهری است که باعث تاسف  زیاد بود. آقای عطریانفر و گروهش در طول ده یازده سال گذشته یک روزنامه خوب پر محتوی پر تیراژ و معتبر ایجاد کردند که شهرت جهانی هم پیدا کرده. خصوصا ضمیمه های همشهری جهان همشهری ماه و دوچرخه هر کدام بتنهایی یک نشریه معتبر محسوب میشن.
عدم شرکت مردم در انتخابات شوراها منجر به ورود جناح راستی ها به شوراها و به تبع آن تصرف شهرداریها توسط جناههای افراطی راست شد. اثرات فرهنگی این اتفاق تغییر ظاهر شهرها تغییر ماهیت فرهنگسراها و همچنین روزنامه های وابسته به شهرداریها خواهد بود. بنظر من تبعات بعدی این وقایع خیلی عمیق بوده و در دراز مدت اثراتش ظاهر خواهد شد.

مطالب بیشتر : تیتر آخر
یک دهه همشهری در گفت وگو با محمد عطریانفر



-دوم موضوع مرگ غم انگیز مارک -ویوین  فویه  بازیکن  تیم  ملی  کامرون در زمان بازی در جام  کنفدراسیون بود که همه رو تحت تاثیر قرار داد. جای خالی او در بازی فینال بسیار ناراحت کننده بود. علت مرگ ایست قلبی بوده ولی دلیل آن اعلام نشده. بهر حال اگر از اثر داروهایی نیروزا بوده باشه یک تراژدی واقعی خواهد بود.
 


- موضوع سوم اما بر خلاف قبلیها امیدوار کننده است. جدایی لاله و لادن بزودی در سنگاپور انجام میشود. میدونید که خطر اختلال عملکرد مغزی یا از کار افتادن بخشی از اعضا بدن و یا حتی مرگ یکی یا هر دو هر چند به احتمال کم وجود داره. اما هر دو شجاعانه این خطر ها رو پذیرفتند و به انجام عمل جراحی اصرار دارند. بیایید همه با هم موفقیت تیم پزشکی و سلامت کامل این دو خواهر پس از جدایی رو آرزو کنیم و امیدوار باشیم.

شریعتی ۵۷ و ما

اینروزها یادآور سالمرگ دکتره. دوستدارانش اینطور صداش میکنن.یادمه روزهایی رو که مثل بت اونو میپرستیدیم و جمله های کتابهاش برامون مثل آیه های آسمونی بود و اونهارو کلمه به کلمه حفظ میکردیم.همینطور یادم میاد که چطور ملایان رسمی تکفیرش میکردن و براش حکم ارتداد صادر میکردند.
هیچکس تاثیر فکری عظیم دکتر رو روی انقلاب ۵۷ نمیتونه نادیده بگیره. اون زمان طیف جوانها و روشنفکرها شدیدا تحت تاثیر افکار مارکسیستی بودند ولی اون نهضت روشنفکری عمیق و پر دامنه ای رو راه انداخت که تا امروز اثراتش هست.
اما امروز که فکر میکنم میبینم این تاثیرها با اینکه منجر به سقوط دیکتاتوری شاه شد ولی در دراز مدت فاجعه ای بزرگ برای ما رقم زده.مفاهیمی که اون در ذهنهای ما نهادینه کرد مثل ایدئولوژیک کردن سیاست - نظریه همیشگی بودن امت و امامت - ترجیح عدالت اجتماعی به دموکراسی و دائمی بودن انقلاب دقیقا همون چیزهایی است که جامعه ما از اون رنج میبره.
دکتر رو نفی نمیکنم .اوضاع و شرایط اونروز اینهارو طلب میکرد ولی مطمئنم اگر زنده میموند و میگذاشتند که زنده بمونه امروز بگونه ای دیگر می اندیشید...

آموزش Print screen


امروز روش فایل کردن تصاویر روی صفحه مانیتور رو آموزش میدیم. کافی است درایور اسکنر را فعال کرده و مانند شکل ۱-۱ تصویر دلخواه از مانیتور را Save نمایید.

شکل ۱-۱:



روزهای بعد مطالب جدیدی آموزش داده خواهد شد.

پارکینگ خانمها

این هم یک عکس از قسمت پارکینگ  یک کنفرانس سالانه  خانمها در رابطه با فمینیسم!




ببخشید ! سوء تفاهم نشه.یکی هم برای آقایان:

چهره جدید

...و من آنان را،

 به صدای قدم پیک بشارت دادم

و به نزدیکی روز،

 و به افزایش رنگ،

 به طنین گل سرخ،

 پشت پرچین سخن‌های درشت.






سوره تماشا(حجم سبز)

به تماشا سوگند
و به آغاز کلام
و به پرواز کبوتر از ذهن
واژه‌ای در قفس است.
حرف هایم مثل یک تکه چمن روشن بود.
من به آنان گفتم:
آفتابی لب درگاه شماست.
که اگر در بگشایید به رفتار شما می‌تابد.
و به آنان گفتم:
سنگ آرایش کوهستان نیست.
همچنانی که فلز زیوری نیست به اندام کلنگ.
در کف دست زمین گوهر ناپیدایی است.
که رسولان همه از تابش آن خیره شدند.
پی گوهر باشید.
لحظه‌ها را به چراگاه رسالت ببرید.
و من آنان را، به صدای قدم پیک بشارت دادم
و به نزدیکی روز، و به افزایش رنگ، به طنین گل
سرخ، پشت پرچین سخن‌های درشت.
و به آنان گفتم:


هر که در حافظه چوب ببیند باغی
صورتش در وزش بیشه شور ابدی خواهد ماند.
هر که با مرغ هوا دوست شود
خوابش آرامترین خواب جهان خواهد بود.
آنکه نور از سر انگشت زمان برچیند
می‌گشاید گره پنجره‌ها را با آه.
زیر بیدی بودیم
برگی از شاخه بالای سرم چیدم، گفتم:
چشم را باز کنید، آیتی بهتر از این می‌خواهید؟
می‌شنیدم که بهم می‌گفتند:
سحر می‌داند، سحر!
سر هر کوه رسولی دیدند
ابر انکار به دوش آوردند
باد را نازل کردیم
تا کلاه از سرشان بردارد
خانه‌هاشان پر داوودی بود ، چشمشان را بستیم.
دستشان را نرساندیم به سر شاخه هوش.
جیبشان را پر عادت کردیم.
خوابشان را به صدای سفر آینه‌ها آشفتیم.

فشاریها

عکسهای  مربوط به وقایع روزهای ناآرامی در تهران  و عکسهای جالب دیگه رو اینجا ببینین.

چاه شغاد

چاه شغاد

در زندگی زخمهایی هست که مثل خوره روح آدم را میخورد..
یادآوری بعضی از خاطره ها بسیار دردناک است .همچون فریادهای رستم در اعماق چاه با تنی شرحه شرحه از زخم خنجرها و روح رنجیده از خیانت برادر:
چاه شغاد را ماننده
حنجره ای پر خنجر در خاطره من است.
چون اندیشه به گوراب تلخ در افتد
فریاد
شرحه شرحه بر می آید.

بامداد