پرچین

مجموعه شعرها

پرچین

مجموعه شعرها

قرار

شاید فراموش کرده ای

یادت نیست؟

قرارمان را میگویم

گفتی که گوشه روزنامه صبح ات نوشته ای

در حاشیه خبر جنگهای هسته ای....

 

اینجا در انتظار ایستاده ام

با کفشهای سرخ

تا تو باز شناسی ام

در میان کفشهای سیاه

که با شتاب گذار میکنند در پیاده رو.

 

من گوش نمی سپارم

به صحبت رهگذران هرزگوی

آنان که زبان نرم در کام را

خنجری میخواهند در نیام

و طعن و دشنام نشخوار میکنند

نیش خنجرشان در من کارگر نیست

 

 

در انتظار ایستاده ام

با بالاپوشی سرخ

تا تو باز شناسی ام

در میان سایه های خاکستری

که با شتاب عبور میکنند.

تو گفتی: "بانوی زیبا!  اینگونه با لباس سرخ چون لاله در چمن خواهی شد."

و امروز همه چمنها اسفالت گشته است..

 

من اینجا در انتظار،

 گوش ایستاده ام

شاید صدای تو را بیابم.

در میان همهمه آدمها و آهنها.

صدای تو را میشناسم.

صدایی که با من مهربان بود.

 

همه حرفهایت را از بر کرده ام

تا آنروز که یادت افتاد که با من قرار داری

و سراسیمه آمدی

و صدایم کردی

زود پاسخ دهم :اینجا ، اینجا...

 

اینجا در انتظار ایستاده ام

با چتری سرخ در دست

تا تو با یک نگاه باز شناسی ام

از میان سرهای در گریبان

که با شتاب عبور میکنند..

تو گفتی: "بانوی زیبا!  تابستان و چتر؟ باران که نمیآید"

و میبینی که امروز همه جا سفید است از برف.

 

من اینجا ایستاده ام

و انتظار را دوست دارم.

در اینجا دیده ام سایه ها در هر فصل از کجا عبور میکنند.

من میدانم گنجشکهای کوچک در کجای دیوارهای سیمانی لانه میکنند.

میدانم در روزهای داغ  کدام ساعت روز پاسبانها چرت میزنند

و کودکان خیابان دور از چشمشان  در حوض میدان آبتنی میکنند.

من آوازهای گدایان را از بر شده ام

و نجواهای غمگین رهگذاران را خوب میشناسم.

...

من عشق را خوب میشناسم.


رضا- آبان ۸۳
-----------------------------------

نظرات 16 + ارسال نظر
نیکو دوشنبه 4 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 08:49 ب.ظ

اولا چون اول شدم ذوق زده ام. ثانیا اینی که میگی من نمیشناسم ولی خیلی دلم به حالش سوخت. میترسم منم مجبور شم همین کار رو انجام بدم! اتفاقا الآن لباسمم قرمزه!

طناز سه‌شنبه 5 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 08:08 ق.ظ http://nazkhanum.blogsky.com

بیچاره
اما از این ادما زیادن

نیکو چهارشنبه 6 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 04:16 ب.ظ

^^^^^^^^^^^^^^^^#####^^^^####^^^^^^ ^^^^^^^^^^^^^^#^#^#^^^^#^^^^^#^^^^^ ^^^^^^^^^^^^^#^#^^#^^#^^^^^#^^#^^^^ ^^^^^^^^^^^^^#^#^#^#^#^^^##^^^#^^^^ ^^^^^^#^^^^^#^^^#^#^#^####^^^#^^^^^ ^^^^^^##^^^^#^^^#^#^^^^#^^^#^#^^^^^ ^^^^^^###^^^^#^^^#^#^^^#^^#^^^#^^^^ ^^^^^^#####^^^#^^#^^#^^##^^^^^#^^^^ ^^^^^^^#####^^^############^^##^^^^ ^^^^^^^^^^##^^^^##^^^^######^^^^^^^ ^^^^^^^^^^^##^^###^####^^^^^^^^^^^^ ^^^^^^^^^^^#####^^^^^^^^^^^^^^^^^^^ ^^^^^^^^^^###^^^^####^^^^^^^^^^^^^^ ^^^^^^^^^##^^^^^^^#####^^^^^^^^^^^^ ^^^^^^^^##^^^^^^^^^^####^^^^^^^^^^^ ^^^^^^^##^^^^^^^^^^^^###^^^^^^^^^^^ ^^^^^^##^^^^^^^^^^^^^^^#^^^^^^^^^^^

نیکو جمعه 8 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 06:08 ب.ظ

چرا هیچکس نمیاد واسه شعر به این قشنگی نظر بده؟!!! عیب نداره من خودم نظر میدم! میدونی اگه همه تو دنیا اینجوری عاشق میشدن دنیا بهم میریخت. خوبه که آدما عاشق میشن ولی دیوونه نمیشن. خوش به حالش!

باران/ یکشنبه 10 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 07:39 ب.ظ http://manzelgah.blogsky.com

سلام.
اگه اشتباه نکنم این شعر برای بانوی سرخپوش که در انتظار عشقش عمری با لباس قرمز صبر کرد در میعاد گاه سروده شده که خیلیم زیباست.
و اون طرح و کلا همه طرحهایی که توی وبلاگته خیلی خوشگله.اگه کارخودته خوش به حالت رضا.
............................
در میان همه آدمها و آهنها
صدای تورا میشناسم
صدایی که با من مهربان بود....
.................
چقدر پرحرفی کردم.به تلافی همه دفعاتی که نمیتونم ببینم وبلاگ خوبتو.
شاد و تندرست باشی.
باران/

نیکو سه‌شنبه 12 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 08:13 ق.ظ

هر جا میرم بازم آرامشمو اینجا پیدا میکنم!

مهسا سه‌شنبه 12 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 11:32 ب.ظ http://parchinraz.persianblog.com

سلام منم یه نوع پرچینم از نوع راز دارش به من سر بزن

پروین چهارشنبه 13 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 08:16 ب.ظ http://baranemehr.persianblog.com/

سلام عزیز.....شعر بسیار زیبایی بود.....انتظاری که همراه با امید باشد دلنشین و شیرین به پایان می رسد.....برقرار باشی مهربون....به ما هم سر بزن ...من هم منتظرم...غریب...

پریسا ----- دیوونه باکلاس جمعه 15 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 07:02 ب.ظ http://divo0ne-baclass.persianblog.com

Salam bar to ey do0ste ghadidmi....in janeb be ro0z kardam...Khosh hal misham mesle hamishe biayio kolbeie mano no0rani koni...felan

کیان سه‌شنبه 19 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 04:34 ب.ظ http://tardidha.blogsky.com

سلام رضای عزیز
بی تردید همین شناخت از عشق است که شعرهایت را خواندنی می کند زیرا که:
گر عشق نبودی و غم عشق نبودی
چندین سخن نغز که گفتی که شنودی؟

[ بدون نام ] چهارشنبه 20 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 06:56 ق.ظ

یه وقت آپدیت نکنی کفر میشه!!!!!

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 21 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 11:57 ب.ظ

آپ دیت ؟ می شه لطفا ؟ دیگه حالم بد بید اینقدر این شعر رو خوندم. باور نمی کنی اما هر روز یه سر ولءم اینجا بلکه یه چیزی نوشته باشی ...

پروین سه‌شنبه 26 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 06:04 ق.ظ http://baranemehr.persianblog.com/

سلام مهربون...عیدت مبارک.....کجایی؟....نمیخوای بنویسی؟....منتظریم....در پناه حق...غریب...

ترانه پنج‌شنبه 28 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 11:55 ب.ظ

دلم گرفت از بس این شعر رو خوندم. تو رو خدا زودتر آپدیت کن!

ترانه شنبه 30 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 10:54 ب.ظ

یه هدیه برات دارم بهم سر بزن!

مترسک پنج‌شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 12:05 ب.ظ

بهترین شعر وبلاگتون همین بود. عاشق باشید و صبور. زندگی کنید نه زنده گی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد