-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 26 خردادماه سال 1383 19:57
تو به من خندیدی و نمیدانستی من به چه دلهره از باغچه ی همسایه سیب را دزدیدم باغبان از پی من تند دوید سیب را دست تو دید غضب آلوده به من کرد نگاه سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک و تو رفتی و هنوز سالها هست که در گوش من آرام آرام خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم و من اندیشه کنان غرق این پندارم که چرا ، خانه ی کوچک...
-
گلهای آبی
سهشنبه 19 خردادماه سال 1383 10:31
بگذار برای مدتی با هم هیچ نگوییم. بگذاریم نگاهها سخن بگویند. چشمها . چشمها هرگز دروغ نمیگویند.. ----------------------------------- برگی از خاطرات (۳): خانه ما وسط بیابان و باغهای بیرون شهر بود. تک خانه ای تنها در دشتی وسیع . وقتی عصرها موقع غروب روی پشت بام میرفتیم از دور شعاع چراغهای فرودگاه را که رنگارنگ بود و سینه...
-
کمی درنگ کن
چهارشنبه 13 خردادماه سال 1383 12:42
اندکی درنگ کن نمیبینی نفسهایم به شماره افتاده؟ به کجا چنین شتابان؟ درنگ کن هرگاه که راه میروی دوان دوان هم به تو نمیرسم بگذار با تو بیایم اندکی درنگ کن مجالم بده تا با تو باشم چند گام تا به تو ، در پی تو بگذار حضورت طعم تلخ شعرهایم را بزداید درنگ کن کمی درنگ کن بگذار دمی بایستیم و به پیرامون خویش بنگریم فراموش کرده...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 11 خردادماه سال 1383 10:51
یه روزائی تو زندگی هست که آدم احساس میکنه که به بن بست رسیده. اون وقته که از کارای روزمره میاد بیرون. میره یه گوشه میشینه و فکر میکنه. به گذشته بر میگرده. همه چیز رو از اول مرور میکنه. از خودش میپرسه من کجا رو اشتباه کردم؟؟؟ اگه برای این سوال اساسی جوابی پیدا بشه نصف مشکل حل شده. وای به روزی که نشه جواب پیدا کرد. اون...
-
یادگاری
دوشنبه 4 خردادماه سال 1383 09:48
<<... وقتی میبینمت تمام سلولهای تنم به رعشه در میاد .وقتی دستمو میگیری پر از نفرت میشم..>> ا ین جملات زیبا هدیه یه دوسته به من در آخرین روزهای ماندنم در ایران. یکی که براش خیلی زحمت کشیدم و بقول خودش باغبانش بودم. تعجب نداره . زیباست از این نظر که تنها جملاتی بود که دروغ توش نبود.از این نظر که روز رفتن با...
-
دستهای تو
شنبه 26 اردیبهشتماه سال 1383 20:11
در اضطراب کابوسهای شبانه و لرزشهای بی پایان در میان تاریکی دستهای تو را میجویم دستهایی که مامن گرمی است.. و چشمهایت را که چراغی است در تو به توی گمراهی. رضا-اردیبهشت ۸۳ خیلی خسته ام. خیلی!
-
باران
سهشنبه 15 اردیبهشتماه سال 1383 19:57
اینروزا خیلی سرم شلوغه. فرصت آپ کردن کم پیش میاد. امروز یه خاطره و یه دو بیتی ساده براتون هدیه دارم: داییم خدا بیامرز خیلی قوی هیکل و بزن بهادر بود. همیشه میگفت یه دوست از زمان جوانی داشتم. اون صدای خیلی خوبی داشت ولی من زور زیادی. همیشه یه عده نوچه دور و برم میپلکیدن. اون وقتها اون همیشه پیش من کم میاورد. ولی حالا...
-
امید
چهارشنبه 2 اردیبهشتماه سال 1383 13:40
هیچ چیز بهتر از یک دوست خوب نیست. دوست روزهای اوج و فرود. روزهای غم و شادی. یه تجربه دارم. اگر میخواهیم دوستی مون دائمی باشه فقط یه چیز لازمه : صداقت. برای امید. عزیز من: ---------------------------- هنگامی که خستگی جان را فرسوده و همه پنجره ها رو به تاریکی و سیاهی باز میشود و آخرین ذره های آتش امید در لابلای انبوه...
-
تو آفتاب بودی من آفتابگردان
چهارشنبه 26 فروردینماه سال 1383 10:15
خوشحالم این بلاگ اسکای گازوئیلی دوباره راه افتاد. سرویس مجانی ایرانی بهتر از این نمیشه که... این شعر و دوست دارم.و اون نقاشی رو. پس تقدیمش میکنم به شما: تو آفتاب بودی من آفتابگردان چون جویبار بودی من پونه در کنارت، سر مست و عطر افشان تو آفتاب بودی من آفتابگردان ، در جستجوی مهری بی منت و فراوان پرچین باغهای سیب و انار...
-
بادکنک
شنبه 15 فروردینماه سال 1383 16:13
از من به شما نصیحت هیچوقت روی آدمای بی ارزش سرمایه گذاری معنوی یا مادی نکنید. اینکار مثل باد کردن یه بادکنکه. هر چی بیشتر باد میکنه شما فکر میکنید داره پیشرفت میکنه. اما یه روز میشه که بامــــــــــب! توی صورتتون میترکه. اونوقت شما میمونید و چشم و چال از حدقه در اومده و یه بادکنک ترکیده که دوزارم نمی ارزه....
-
دیدار
شنبه 8 فروردینماه سال 1383 09:37
۱- دیدار - سلام، نوروز مبارک. - باز حتما دلت از یه جا پره اومدی دیدن من. - نه اتفاقا خوبم. امسال میخوام همه چیز رو از صفر شروع کنم. یه شروع دوباره . مثل قدیما. یادته؟ میدونم مثل همیشه موفق میشم. میبخشی شب عید نیومدم. خیلی شلوغ بود. بجاش الان اومدم. خیلی بهتره. خلوته. میتونم راحت باهات حرف بزنم. - نازی منو دیدی؟ - آره...
-
نوروز مبارک
چهارشنبه 27 اسفندماه سال 1382 16:01
چهارشنبه سوری که خیلی عالی بود. آتیش روشن کردیم. پریدیم. ترقه در کردیم. زدیم و رقصیدیم. جاتون خالی بچگی کردیم حسابی. سال جدید خیلی خوبی رو برای همه آرزو میکنم. برای همه ملت ایران. برای شما دوستان خوب و برای خانواده هاتون. دوستتون دارم. /رضا.
-
چهارشنبه سوری
سهشنبه 26 اسفندماه سال 1382 16:18
امروز حتما محله های ما خیلی شلوغ میشه. فردا گزارشش رو میدم. خوش بگذره. مواظب خودتون باشین. زیاد شیطونی نکنید ها.
-
مژده
شنبه 23 اسفندماه سال 1382 10:51
مژده. مژده. چند نمونه از کارهامو سایت : < مانی ها ، صدای ادبیات غیر رسمی ایران> که یک سایت تخصصی شعره ، ارائه کرده. (تحت نام: رضا پرچین) اگه خواستین: نخستین سایت تخصصی شعر ایران http://www.maniha.com/reza.htm
-
قاصدک من
چهارشنبه 20 اسفندماه سال 1382 10:48
برای تولد عزیز دلم: قاصدک من اسفند ماه و فصل سرد از راه میرسی سبکبال و پرشتاب نیروی جاذبه را تسخیر میکنی وفتی که در هوا چرخ میزنی بر فراز فرش زمهریر قاصدکی هستی رها در باد خبر رسان این مژده که امد بهار ، بهار اسفند-۸۲
-
بهار
پنجشنبه 14 اسفندماه سال 1382 11:16
ـ نازلی! بهار خنده زد و ارغوان شکفت. در خانه، زیر پنجره گل داد یاس پیر... ۱- امسال سال خوبی نبود. سال مرگ لاله ولادن، سال مرگ اصلاحات.سال مرگ بم.سال کتک خوردن دانشجوها.تنها چیز خوبش شاید خبر سقوط صدام بود. برای من هم سال خوبی نبود. انبوه خاطرات تلخ، فرو ریختن جسم، شکست شغلی، نومیدی. حتی روز والنتینش که روز محبت و...
-
دریاچه نقره ای
یکشنبه 10 اسفندماه سال 1382 19:06
اینو تقدیم میکنم به همه اونایی که صادقانه دوست میدارند. و برای آنکه مرا به دریاچه نقره ای برد جایی نزدیک همین مرداب... این مطلب ادامه مطلب قبلی است شاید.اون رو هم بخونید. بی آنکه خود خواسته باشی یا حتی بدانی در آن دورجای تکیه گاهم بودی حتی اگر میعادها دورا دور ودیدارها دیرا دیر بوده باشد زیرا تو خوبی تو پاکی دروغ...
-
قوها و لاکپشت
شنبه 9 اسفندماه سال 1382 10:27
این رو اینجا مینویسم. میدونم خیلی سیاهه. منم اونو وقتی نوشتم که تلخ و سیاه بودم و خیلی تنها.قصد توهین به هیچکس نیست و همش به خودم بر میگرده.... شما را میگویم شما دو قوی زیبا گردن فراز، زیبا ، پاک بالها گشاده به پرواز تلخ به سرزمینی دور پا سفت کرده چنین به چیدن همه ریشه ها که در این مرداب عفن دوانیده اید.. جایی که در...
-
تشکر- انتخابات- عشق و نفرت
شنبه 2 اسفندماه سال 1382 13:19
۱- از همه دوستان مجازی و حقیقی که این چند روز به من خجالت دادند و تولدم رو با پیام،ایمیل و یا تلفن تبریک گفتند نهایت سپاسگذاری رو دارم. حتی دوستانی که مدتهاست از من جدا شدن و دوستانی که هزاران کیلومتر دورتر در کشورهای دیگه هستند منو فراموش نکردند و پیام فرستادند. من شرمنده و مخلص همتون هستم و ازتون قدر دانی میکنم.. ۲-...
-
بهمن
چهارشنبه 29 بهمنماه سال 1382 11:30
قصیده برای انسان ماه بهمن تو نمی دانی غریو یک عظمت وقتی که در شکنجة یک شکست نمی نالد چه کوهی ست! تو نمی دانی نگاه بی مژة محکوم یک اطمینان وقتی که در چشم حاکم یک هراس خیره می شود چه دریائی ست! تو نمی دانی مردن وقتی که انسان مرگ را شکست داده است چه زندگی ست! ا-بامداد
-
کنار راین
یکشنبه 26 بهمنماه سال 1382 15:59
طرح: با کفشهایی از عشق و عصایی از اعتماد تا کنار راین آمدم با کوله باری از خاطره بر دوش افسوس که نبودی نشد که با من بیایی ... من تنها ایستاده در کنار راین و کوله باری که آب با خود میبرد.... رضا - بهمن ۸۲ ------------------------------------------------------------------------------ دیدار در شب: حق با شماست/ من هیچ گاه...
-
تبریک
شنبه 11 بهمنماه سال 1382 09:44
بالاخره صبر نتیجه داد و دوباره بلاگ اسکای راه افتاد. باز شدن دوباره این محیط دوستانه مجازی رو به همه دوستان تبریک میگم. برای نیکو با تو باز آمدم با کوله باری از رنج و جسمی خرد شده در زیر انبوهی زخمهای روح من بازآمدم ، شکسته ، زخمی، نومید بی هیچ آرزویی مگر تسکین دردهایم با هم باز آمدیم ، از راهی پر فراز و نشیب، از راهی...
-
سیاره ها
سهشنبه 18 آذرماه سال 1382 19:01
چه فایده ! هر قدر بسویت می دوم حتی به تو نزدیکتر هم نمیشوم. تو آنقدر دوری که پیش آمدن بسویت معنی نمیدهد. وقتی تو در سیاره دیگری هستی و من در سیاره ای دیگر بسوی تو آمدن معنی نمیدهد. دویدن یعنی دور زدن بر گرد خویش. تو آنقدر دوری که در سیاره دیگری هستی و تنها در اندیشه هم سیارگان خود. چه فایده! از رفتن به پیش یا پس. آن...
-
مرگ
سهشنبه 13 آبانماه سال 1382 12:00
میان من و مرگ، پرچین سبزی ست که پیچک کهنه ای آن را می پوشاند هر بار که از کنار آن رد می شوم شاخه های انبوه را کنار می زنم تا آن را بهتر ببینم ولی آفتاب، چشم هایم را کور می کند برگی را باز می کنم و چون کف بینی کهنه کار بر خطوط در هم آن خیره می شوم صدا نمی آید و من از خود می پرسم: " چه کسی این پیچک را کاشته است؟ " و پیش...
-
تو درختی و من پیچک
چهارشنبه 7 آبانماه سال 1382 14:05
برای تولد عزیزترینم: پیش از تو پاییز فصل خوبی نبود، فصل برگریز پیام آور زمستان. و من خود زمستان بودم، تاریکی بود و سرمای بهمن ، برف بود و کفشهای پاره من. نامت برایم غریب بود و بی معنی. تو در پاییز آمدی در آبانماه و با تو گرمی و نور آمد. با تو امید آمد و عشق، و منزل کوچکمان محفل گرم یاران شد. با تو بهار آمد و با تو...
-
آغاز فصل سرد..
دوشنبه 28 مهرماه سال 1382 18:52
باد سرد چون سیلی صورتم را مینوازد و تارهای رشته ام یک به یک از هم میگسلد. لرزش بدنم از سوز سرما نیست و سرخی صورتم از گرمای درون نمیجوشد. با اینهمه آرام و فروتن هستم پذیرای سرنوشتی از پیش دانسته. چون عنکبوتی که در معبر بادها آشیانه میسازد...
-
شمع ، نان و شراب
شنبه 19 مهرماه سال 1382 17:29
( ایثار کن، آنرا که دوست میداری ایثارش کن برای انکه بدست آوری راهی جز از دست نهادن نیست.) این درسی بود که ترا آموخته بودند، بی آنکه بدانی استادت که بود... آنگاه هر آنچه داری نثار میکنی قطره قطر ذوب میشوی تا شمعی باشی در تاریکی نگاهش ... پس روزی میآید که دیگر هیچ در بر نداری. هیچ. پس از جان خود به میان میگذاری بی هیچ...
-
نگفتم هنوز امید هست؟
شنبه 19 مهرماه سال 1382 14:13
-شیرین عبادی، نویسنده و حقوقدان و از فعالان حقوق بشر در ایران، جایزه صلح نوبل برای سال 2003 را به خود اختصاص داده است(بی بی سی). -کمیتهی نوبل در نروژ افتخار دارد که جایزه صلح نوبل را به زنی بدهد که عضوی از جهان اسلام است و زنی است که میتواند همراه با تمامی کسانی که در جهان برای حقوق بشر مبارزه میکنند، به خود ببالد....
-
مهر
سهشنبه 8 مهرماه سال 1382 10:18
اگه روز جمعه ۴ مهر توی یکی از جاده ها یا اتوبانهای اصلی کشور در حال مسافرت بودین یه چیزی خیلی توجه تونو جلب میکرد. اونم تعداد زیادی وانت بار که پشتش کمی اثاثیه مثل یه تخت یه دست رختخواب ، یه میز کوچیک و گاهی هم یه دستگاه کامپیوتر بسته بندی شده. اگه باز بیشتر دقت میکردین میدیدید مسافرش یه دختر یا پسر جوونه که جلو نشسته...
-
گفتگو با خدا
دوشنبه 31 شهریورماه سال 1382 17:01
آنقدر این نوشته رو دوست دارم که بازم میارمش. مخصوصا اینجا که میگه : بیاموزند هرگز نمیتوانند کسی را وادار کنند که عاشقشان باشد. یا ینجا که میگه : فقط چند ثانیه طول میکشد تا زخمهای عمیقی در قلب آنانکه دوستشان داریم ایجاد کنیم ام سالها طول میکشد تا آن زخمها را التیام بخشیم....